خبرنامه

خبرنامه


انجمن تهران غرب / داستانک های زیبا

Posted: 26 Oct 2010 12:12 AM PDT

ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود.
شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج.
نیمه‌های شب صدای فریاد و ناله شنید. برخاست و از خانه بیرون آمد. صدای فریاد و ناله‌های دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش می‌رسید.
مبهوت فریادها و ناله‌ها بود که شبان دست بر شانه‌اش گذاشت و گفت: این صداها از آن مردیست که همسر و فرزند خویش را از دست داده، این مرد پس از چندی جستجو در غاری بر فراز کوه ماندگار شد هر از گاهی شب‌ها ناله‌هایش را می‌شنویم. چون در بین ما نیست همین فریادها به ما می‌گوید که هنوز زنده است و از این روی خوشحال می‌شویم که نفس می‌کشد.
ناصر خسرو گفت: می‌خواهم به پیش آن مرد روم.
مرد گفت: بگذار مشعلی بیاورم و او را از شیار کوه بالا برد. ناصر خسرو در آستانه غاری ژرف و در زیر نور مهتاب مردی را دید که بر تخته سنگی نشسته و با دو دست خویش صورتش را پنهان نموده بود.
مرد به آن دو گفت از جان من چه می‌خواهید؟ بگذارید با درد خود بسوزم و بسازم.
ناصر خسرو گفت: من عاشقم این عشق مرا به سفری طول دراز فرا خوانده، اگر عاشقی همراه من شو. چون در سفر گمشده خویش را باز یابی. دیدن آدم‌های جدید و زندگی‌های گوناگون تو را دگرگون خواهد ساخت. در غیر اینصورت این غار و این کوهستان پیشاپیش قبرستان تو و خاطراتت خواهد بود...
چون پگاه خورشید آسمان را روشن کند براه خواهم افتاد اگر خواستی به خانه شبان بیا تا با هم رویم.
چون صبح شد آن مرد همراه ناصرخسرو عازم سفر بود. سال‌ها بعد آن مرد همراه با همسری دیگر و دو کودک به دیار خویش باز گشت در حالی که لبخندی دلنشین بر لب داشت.
اندیشمند یگانه سرزمینمان ارد بزرگ می‌گوید: "سنگینی یادهای سیاه را با تنهایی دو چندان می‌کنی. به میان آدمیان رو و در شادمانی آنها سهیم شو. لبخند آدمیان اندیشه‎های سیاه را کمرنگ و دلت را گرم خواهد نمود. "
شوریدگان همواره در سفر هستند و چون خواسته خویش یافتند همانجا کاشانه‌ای بسازند، و چون دلتنگ شوند به دیار آغازین خویش باز گردند.


ریشه گاه :
http://www.westtehran.com/index.php?action=printpage;topic=246.0

رادیوی صدای روسیه / آبهاي نيلگون

Posted: 25 Oct 2010 11:43 PM PDT

با سلامي به گرمي شهرم و آبهاي نيلگون آن، اهواز

چند سالي مي شود كه در حال شنيدن برنامه هاي شما هستم و از زماني كه تغييرات جالبي در برنامه ها داديد و به ويژه پخش درس زبان روسي را آغاز كرديد از هر فرصتي كه دست دهد پاي راديوي موردعلاقه خودم « صداي روسيه» مي نشينم. من يكي دو ايميل طي اين مدت برايتان ارسال كردم ولي فكر كنم بدستتان نرسيده باشد، چون اسم مرا در راديو نخوانديد. از طرح جديد سايت شما نيز خوشم مي آيد و يكي از نكات بسيار جالبي كه جديداً به خرج داده ايد گنجاندن فايلهاي صوتي در صفحه فارسي سايت صداي روسيه است. هر چند اينترنت من چندان قوي نيست ولي آشنا شدن با نظرات توريستهاي ايراني و برنامه هاي گشت و گذار شما در داخل روسيه آنقدر جالب هستند كه من از هر امكاني براي شنيدن آنها بصورت آن- لاين و يا دانلودشان استفاده مي كنم. از شما به خاطر اين ابتكار جديد بي نهايت تشكر ميكنم.
و اما بروم سراغ برنامه مخصوص شنوندگان كه يكي ديگر از برنامه هاي مورد علاقه من است. جذابيت اين برنامه در اين است كه من مي توانم با نظرات ديگر شنوندگان صداي روسيه آشنا شوم. سئوالها و پيشنهادات آنها برايم جالب هستند. به اين دليل تصميم گرفتم چند صفحه اي از مطالبي را كه جمع آوري كرده ام و به گفته هاي بزرگان و خردمندان اختصاص دارد برايتان ارسال كنم تا در حد وقت اين برنامه بتدريج آنها را در برنامه مخصوص شنوندگان بخوانيد. يكبار ديگر از زحمات همگي دست اندركاران بخش فارسي صداي روسيه تشكر ميكنم. هميشه پابرجا و موفق باشيد.
الهه روشني از اهواز

گفته هاي قصار بزرگان جهان

خوار نمودن هر آيين و نژادي به کوچک شدن خود ما خواهد انجاميد . اُرد بزرگ
جنبش تساوي خواهي زنان موجب مي شود زن از زنانه ترين غرايز خود دور شود . فريدريش نيچه
و کدامين ثروت است که محفوظ بداريد تا ابد؟
آنچه امروز شما راست ، يک روز به ديگري سپرده شود.
پس امروز به دست خويش عطا کنيد ، باشد که شهد گواراي سخاوت ، نصيب شما گردد ، نه مرده ريگي وارثانتان. جبران خليل جبران
برخلاف ‹‹انديشه هاي مدرن›› درباره زن و مرد، آموزش واقعي در مورد رابطه ي جنس ها را بايد در فرهنگ هاي شرقي يافت. فريدريش نيچه
اگر گام در معبدي نهادي تا اوج فروتني و هراس خود را اظهار کني، برتري کسي نسبت به کس ديگر نخواهي يافت . براي تو کافي است که گام در معبدي نهي ، بي آنکه کسي تو را ببيند . جبران خليل جبران



دهكده لستويانكا (Lestvyanka village)

اولين بار از دهكده لستويانكا در يادداشتهاي سياح گئورگي بسال 1773-1772 ياد شده است. در آن زمان فقط يك خانه زمستاني در آنجا قرار داشت كه در سال 1725 ميلادي ساخته شده بود و پس از مدتي دفتر پست نيز ساخته شد. از همانجا بود كه حمل و نقل آبي از طريق بايكال آغاز گشت. عنواناين محل از جنگلي گرفته شده كه در آن نزديكي قرار دارد- دماغه درختي يا جنگلي. لستويانكا يك دهكده كوچك با جمعيت هزار و پانصد نفري است كه در ساحل درياچه به طول پنج كيلومتر كشيده شده است. در سالهاي اخير چهره اين دهكده هر چه بيشتر حالت يك محل استراحتي بخود گرفته و به جاي كلبه هاي چوبي، خانه هاي وييلايي آجري ساخته شد‌ه‌اند، كافه هاي زيادي نيز در آنجا قراردارند. در تابستان و روزهاي تعطيل خيلي ها براي استراحت به آنجا مي روند. در خيابان مركزي كافه و رستورانهاي زيادي وجود دارد و در ميدانگاه روبروي سنگ « شامان» پيشخوانهاي فروش سوغاتي هاي محلی و البته ماهي فروشاني جا گرفته اند كه ماهي هاي خوشمزه دودي تازه را مي فروشند كه همانجا آماده مي كنند. يكي از بزرگترين كارخانه هاي اين محل كارخانه كشتي سازي بود كه تعداد زيادي از كشتي هاي نيروي دريايي بايكال در آن ساخته شده بودند.


در اين دهكده بسيار خوش‌منظره و واقعاً افسانه اي گالري شخصي نقاشي وجود دارد كه موسس آن ولاديمير ِپلامِنِفسكي، شاعر و معمار، عضو اتحاديه معماران روسيه و عضو اتحاديه نويسندگان روسيه است. اين گالري نقاشي فقط بخش كوچكي از مجتمع فرهنگي آن مركزي است كه نويسنده و معمار در آرزوي تكميل آن است. با وجود اين، حتي حالا هم نقاشان، شاعران، عكاسان و توريستها از سراسر جهان در آنجا اقامت مي كنند. در سالن نمايش كه چيزي حدود 70 متر مربع است تابلوهاي نقاشان گوناگوني وجود دارد كه موضوع عمده آنها را بايكال تشكيل مي دهد. تابلوهاي موزه در سال 1928 گرد آورده شدند و اين عمارت در سال 1993 رسماً از مقام موزه برخوردار شد. هر سال بيش از 30 هزار نفر از آن ديدن مي كنند. اين تنها موزه‌اي است كه آثار نمايشي آن بازديدكنندگان را با تاريخ مطالعه بايكال و جانوران و دنياي گياهي آن آشنا مي كند. يك تلسكوپ خلائي بزرگ خورشيدي كه بر قله كوهي در پشت دهكده لستويانكا نصب شده است تنها تلسكوپ از اين نوع در بايكال است كه براي ثبت انفجارات خورشيد و ساختار بزرگ مقياس فعاليت خورشيد در نظر گرفته شده است. از قله گوه منظره فوق العاده زيباي بايكال و سرچشمه رود آنگارا جلوي ديد نمايان مي شود.
از كوه بالا رفتن خستگي شيريني دارد كه پس از آن استراحت در يكي از آن خانه هاي ييلاقي چوبي در فضاي رقص هيزمها در دل بخاري ديواري واقعاً لذت بخش است. كمي خود را در اين گرماي شيرين و نواي دلپذير هيزمها رها مي كنيم تا با تجديد انرژي راهي يكي ديگر از جاهاي ديدني اين مرز و بوم شويم

ریشه گاه :
http://persian.ruvr.ru/2007/11/07/495021.html


سایت تبیان / وجود و دریای خرد

Posted: 25 Oct 2010 11:16 PM PDT

وجود و دریای خرد

پدری به زور فرزند نوجوان خویش را نزد استاد آورد و گفت : من با خانواده ام تازه به شهر ابیورد آمده ایم فرزندم می پندارد همه چیز را می داند و نیاز به درس و مکتب ندارد .

استاد رو به فرزند او کرد و پرسید : آیا اینچنین است ؟

نوجوان گفت : آیا میزان فهم ما از جهان بیشتر از آن چیزی ست که می اندیشیم ؟

استاد گفت : خیر

نوجوان پرسید آیا فهم ما بالاتر از دیده ، تصور و خیال ماست ؟

استاد پاسخ داد : خیر ، بیشتر نیست

نوجوان گفت : حد خیال ، تصور و دیده ما آیا بیشتر از خرد و رشد عقلی و سنی ماست ؟

استاد پاسخ داد خیر نیست

نوجوان گفت : پس خرد که ماحصل دانش و تجربه هست و سن که در گذر ایام بدست می آید شاه بیت وجودی هر انسان است .

استاد گفت آری چنین است .

نوجوان گفت دانش در کف دست استاد است و تجربه در دم خوری با پیران با تجربه و همچنین کار و سفر .

استاد گفت آری اینچنین است .

نوجوان گفت : من به نیکی می دانم سخن شما چیست چون کتاب های مکتب خانه ها را خوانده ام و به یاد سپرده ام امروز بر آنم که به سفر باشم و با پیران گفتگو کنم .


استاد گفت : خرد همچون دریاست . هر یک از ما با این دریا وجودمان را سیراب می کنیم و درختان و گلهای وجودمان را شکوفا می سازیم . در کتاب ، دریایی از خرد نهفته است اگر می گویی همه را نیک می دانی . خواهم گفت این دریا همچون سیل هستی وجودت را پوشانیده و کمالی در تو نیست . جز غرقه شدن در خردی که نه عرض آن را می دانی و نه طول آنرا . تنها زمانی خرد باعث کمال تو می گردد که تو وجود داشته باشی . دیده شوی و سبزی کمال را که در وجودت نقش بسته به همگان نشان دهی ، آنکه راه تو را می رود در نهایت در جوانی پیر شده و با همان کمالی که هیچ گاه درست درکش نکرده منزوی می گردد. چون همگان را خالی از آن خردی می بیند که در وجود بی وجود خویش می بیند .

نوجوان پرسید مگر نباید به دریای خرد فرود آمد .

استاد گفت باید خرد را مانند باران بر وجود خویش باراند و وجود خویش را سبز کرد که این کمال و دلپذیری است .

پانزده سال بعد استاد مرد ژولیده ایی را در کنار مکتب خانه خویش دید که به شاگردان مشتاق دانش می نگرد و حرفهای آنها را گوش می دهد . آن مرد ژولیده پیش آمد و گفت من هم نوجوان غرقه در دریایم که به مکتب شما نیامدم و امروز می بینم همه چیز برایم بی مفهوم است . و امروز می فهمم مسیرم درست نبوده و افسوس که جوانی و بهار زندگی خویش را در این راه باختم . استاد گفت به گرمابه رو و موی و ریش کوتاه کن پیشم بیا تا به تو بگویم چه باید کرد .

مرد نیز چنین کرد و استاد یکی از همان کتابهایی را که مرد زمانی گفته بود آن را بخوبی می داند داد و گفت یک بار دیگر بخوان و دوباره پیشم بیا مرد فردای آن روز پیش آمد و گفت خواندم .استاد گفت حالا هر روز تنها یک صفحه از این کتاب را برای شاگردان بخوان و آموزش بده . و اینبار با این کار زمین وجود خویش را از زیر این دریای مهیب خارج ساز .


متفکر یگانه کشورمان ارد بزرگ می گوید : خرد در دانسته های ما دیده نمی شود ، خرد تنها در کردار ما هویدا می گردد .

سه سال گذشت . آن مرد ، استاد بی مانندی شده بود که از سراسر گیتی شاگردانی به پای درس و مکتبش می شتافتند.


ریشه گاه : سایت تبیان

توسط : dalan_behesht_7

http://www.tebyan.net/index.aspx/1387/04/02/post/WEBLOG/SAMAN_M2/index.aspx?pid=934&articleID=409941


سایت آزادمرد / آیا در خرد و حکمت عشق هست ؟

Posted: 25 Oct 2010 10:51 PM PDT

http://www.freeupload.com.au//uploads/1/eshgh.jpg

استاد در مورد آموزه های ارد بزرگ به شاگردانش گفت : اندیشه های "ارد بزرگ" خشک و بی روح است ، ورطه خرد و حکمت روح انسان را می آزارد ! عشق است که آدمی را کمال می بخشد کمالی که در سخن و شعر ، شخصی همانند مولانا نمایان است .
یکی از دانشجویان حاضر به جواب به استاد گفت : حکیم فردوسی ، شاهنامه را با نام "خداوند جان و خرد" آغاز می کند و نه "خداوند جان و عشق" !! و این خود نشان دهنده برتری خرد بر عشق است .
استاد که کمی از پاسخ صریح دانشجو رنجیده است ، می گوید : خوب فردوسی هم حکیم و خردمند است ، آیا تا به امروز شنیده اید عاشقی برای معشوقش شعر فردوسی بنویسد ؟!
یکی از دانشجویان همیشه ساکت کلاس بر می خیزد و می گوید :

ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست ِ منست

هنر نزد ایرانیان است و بـــس
ندادند شـیر ژیان را بکــس

همه یکدلانند یـزدان شناس
بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس

دریغ است ایـران که ویـران شــود
کنام پلنگان و شیران شــود

چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد

همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم
جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم

همه سربسر تن به کشتن دهیم
بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم

اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار
چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار

و با کلماتی شمرده می گوید این شعر همه عاشقان کشورمان ، به مام میهن "ایران" است .
همکلاسی دختر او ، "ناهید" که نشریه دانشجوی دانشگاه را اداره می کند بلند می شود و نشریه را به استاد نشان می دهد و صفحه ایی را باز می کند و به استاد می گوید : ما در آخرین شماره نشریه مان این جمله ارد بزرگ را چاپ کرده ایم :
به آنهایی که می گویند "اُرد" عشق نمی شناسد بگویید او هم عاشق شد ! ... یک بار و برای همیشه ... عاشق میهن پاکش "ایران" ...

پس از چند لحظه دانشجویان می بینند که استاد رویش را به طرف دیوار نموده و با دستمال کاغذی چشمانش را ....


ریشه گاه :
http://zendaneazady.blogfa.com/post-82.aspx

سایت mersee.com / اگر لوح کورش هخامنشی دزدیده شد ! چه می شود ؟

Posted: 25 Oct 2010 10:39 PM PDT

اسفندیار رحیم‌مشایی: ببرند. ببرند ببینیم چه‌کار می‌توانند با آن انجام بدهند. هر جای جهان که باشد، لوح کورش، لوح کورش است و متعلق به فرهنگ و مکتب ایرانی. تازه مگر چقدر تا پایان جهان باقی مانده است که بخواهند از آن استفاده کنند؟ چیزی به آخر دنیا نمانده

دکتر محمود احمدی نژاد (رئیس‌جمهور): طوری نیست. خدا را شکر می‌دانیم روی آن چه نوشته. یک تکه گل که مهم نیست. سند و مدرکش موجود است. هم عکس داریم، هم فیلم. می‌دهیم همین جوان‌های پرشور و متخصصان داخلی به دست توانمند خودشان عین همان را دوباره بنویسند. بهتر از روز اولش. مملکت متخصص که کم ندارد. مشکلی نیست. یک بحران است که حل می‌شود. اینکه چیز تازه‌ای نیست. مگر قبلاً چیز نبرده‌اند از مملکت؟ مملکت تعطیل شد؟ بحران پیش آمد؟ مگر قبلاً ممه را لولو نبرد؟ اتفاقی افتاد؟ یک نفر کمبود حس کرد؟ نکرد! این هم مثل همان. طوری نیست. سه‌سوته حل می‌شود

عطاالله مهاجرانی: سنگ آن آدمکش ! گم شد که شد ! چه فرقی می کند؟ به قول فلان حکیم آزاده ! اخلاق در سنگ نیست در باد و مسیر آن است

روزنامه کیهان: بروید خانه دلالان رابطه با آمریکا و نفوذی‌های معلوم‌الحال اندیشه‌های ضدانقلابی در دولت را بگردید تا ببینید چی کجاست

عبدالکریم سروش: مولانا در هیچ نثر و نظمی از کورش و لوحش چیزی نگفته در عالم عرفان و سلوک به آن لوح نیازی نیست و اگر بخواهید من صد هزار لوح می نویسم

روزنامه جوان: این لوح الان در گنجه اتاق عقبی طبقه دوم خانه هاشمی‌رفسنجانی نگهداری می‌شود. دیشب فائزه و فاطمه سر اینکه لوح مال کدامشان است، دعوایشان شد و ضمن گیس و گیس‌کشی سه بشقاب مربوط به دوره ملکه ویکتوریا را که در آن غذا می‌خوردند، شکستند. هاشمی‌رفسنجانی هم عصبانی شده و با لگد به زیر لوح مربوطه زده که سبب خرد شدن آن شده. همسر هاشمی هم لوح را با جارو و خاک‌انداز جمع کرده در کیسه زباله ریخته و فرستاده در خانه زهرا رهنورد که او هم در را باز نکرده و گفته ببرید در خانه کروبی که شوهرم را بدبخت کرد

خبرآنلاین: روزنامه جوان در این باره نوشت: «این لوح الان در گنجه اتاق عقبی طبقه دوم خانه هاشمی‌رفسنجانی نگهداری می‌شود

حمیدرضا بقایی: خدا را شکر که خود کورش هنوز هست. ما باید مواظب باشیم ایشان را دزد نبرد. مگر قبلاً نمی‌خواستند همین کار را بکنند و ایشان را بدزدند که بحمدالله خنثی شد توطئه‌شان؟

هاشمی رفسنجانی: باید احتیاط کنیم این مسئله بسیار مشکوک است این کار ، کار بسیار ناشایستی بود باید آن را جدی بگیریم

ارد بزرگ: میهن پرستان بیست و یک کشور حوزه فرهنگی ایران باستان بویژه افغانستان و تاجیکستان تا یافتن این گوهر بی مانند سیاهپوش خواهند بود

آمریکا و اروپا: این را محکوم و سفرای خویش را فراخواندن و از ایران خواستند در طرح صلح خاورمیانه شرکت کند و یا لوح کورش را پس دهد

چین و روسیه: تصمیم گرفتند دیپلمات های اقتصادی خویش را در تهران دو برابر کنند و تاکید کردند موضوع سرقت لوح کورش در شورای امنیت بررسی شود !و باید از اقدامات یکجانبه دوری گزید

علی صالح آبادی: متاسفانه شاخص قیمت سهام در همه سبدهای موجود سقوط کرده است

علی لاریجانی: به قول شاعر
نقل افتادن هیکل نیست، هیکل بالی‌ست
حشر دیوان سلیمان است، خم‌ها خالی‌ست
اگزیستانس و گوهر انسان کجاست؟ اما اگر کسی مختصر عقلی هم برای ما قائل باشد، درمی‌یابد که بلاوجه نیست در این باره مبتهج نباشیم که هیچ، اندوهگین هم بشویم. دوستان بعضاً گمان می‌کنند که در لازمان و لامکان به‌سر می‌بریم اما این‌طور نیست. قصدم نیت‌خوانی نیست. گردنکشی در برابر قانون را هم بلاوجه می‌دانم اما قطع به یقین مطمئنم که شما هم نفهمیدید که منظور نظر ما در این‌باره چه بود. چندان که خودم نیز در این‌باره چون شمایم... اصلاً چرا از من می‌پرسید؟ روزگاری که مجلس در رأس امور بود، باید حرف می‌زدید با من. الان که ماجرا بلاوجه است. خودتان یک‌جور نیت‌خوانی کنید و عوض بنده اعلام موضع نمایید اما با درنظر گرفتن مختصر عقلی برای ما

فدراسیون فوتبال: کلیه بازیکنان و مربیان تیم های ورزشی یک ماه حقوق خویش را برای جبران این خسارت ملی اهداء نمودند

مهدی کلهر: داستان روشن است. موسوی و کروبی و خاتمی شبانه آمده‌اند خیابان سی‌تیر. خاتمی قلاب گرفته، موسوی و کروبی با قنداق کلت کمری کالیبر 35 زده‌اند پنجره‌ را شکسته‌اند و رفته‌اند توی موزه. موسوی لوح را برداشته، داده به کروبی. او هم لوح را زیر عبایش قایم کرده. بعد هم سه نفری با هم فرار کرده‌اند

القاعده: خوشحالیم که یکی دیگر از بت ها موجود دنیا گمشده و همانند مجسمه بودا ! فرو ریخت .

بیانیه جمعیت دفاع از به‌طور کلی: بار دیگر در شرایط کنونی دست پلید استکبار جهانی از حلقوم عناصر داخلی بیرون آمد... لذا فردا همه مردم ایران به خیابان‌ها خواهند آمد و یکصدا فریاد برخواهند آورد که: «لوح ما رو پس بدین

محسن رضایی: هنوز دزدیده شدن لوح برای بنده محرز نشده. لذا در این مورد نظری ندارم. ضمن اینکه از وجود این لوح در ایران هم اطلاع چندانی ندارم

شهرام شکیبا: واعجبا ، وقتی طنز مرا در روز روشن می دزدند . دزدیدن لوح کورش که کاری ندارد

کورش : چرا نمی گذارید آسوده بخوابم ای کاش برای شما لوحی نمی نوشتم که این قدر پریشانم نکنید

پایان


ریشه گاه :
http://mersee.com

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

آگاهی، تنها راه رسیدن به آزادیست. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی

خبرنامه

کتاب سیصد جمله و بازار سنتی کتاب ایران در پایان راه