خبرنامه

خبرنامه


سایت بیدار باش / دریای کوروش و دریای ایران ...

Posted: 02 Dec 2010 12:29 PM PST

درود بر همه دوستداران ایران و فرهنگ ایران زمین با همه اقوام پاکش که ریشه در تاریخ این ملک و سرزمین دارند (ترک ، کرد ، لر ،بلوچ ، گیلک و مازن و عرب و همه و همه )

با سخنی از ارد بزرگ اندیشمند برجسته معاصر ایران زمین راه خود را می کنیم آغاز ،

"" راهی را که در زندگی برگزیده ایم می تواند برآیند بازخورد کنش دیگران ، با ما باشد . پرسش آن که :
آیا ماخویشتن خویشتنیم ؟
و آیا همواره باید پاسخگوی برخوردهای بد دیگران باشیم ؟
این پرسش ها را که پاسخ گفتیم ! آزادی در ما بارور می شود .
وپس از آن ، آرمانی بزرگ همچون عشق به میهن در چشمه وجودمان جاری می گردد ""

(ایرانی لیاقت فرمانروایی بر جهان را دارد و نه کسان دیگر)

فراموشش کن!

آدم که به قول آن فرزانه به استخوان های پوسیده اجدادش افتخار نمی کند!

-مگر تو میتوانی هزاران سال را، یکدفعه فراموش کنی ؟

- نه اما حرف های تو گواه یک حقیقت تلخ است. به تلخی سقوط از بلندای یک اوج پر افتخار!

- آیا حقیقت را به جرم تلخ بودنش باید کتمان کرد؟ در ثانی اگر بخواهی بنشینی و هق هق روزهای رفته را بشماری همه راه ها روی خودشان تکرار می شوند! آن وقت تو دیگر تصمیم نمی گیری . این قانون طبیعت است.

بنشین تا تصمیم بگیرند.

که مولوی اهل ترکیه باشد.

به رودکی ویزای تاجیک بدهند.

شهریار را آذربایجانی بدانند.

ابوسعید ابوالخیر به مهمانی ترکمن ها برود و دیگر به خانه برنگردد.

ابوعلی سینا بین افغانستان اشغالی و امارات نیم وجبی بخت برگشته تردید کند.

ابوریحان بیرونی از خلیج فارس بیرون برود ؛ و تعلق خاطری نشان دهد به کشور های حوزه ی خلیجی که می خواهند دیگر فارس نباشد.

تو بمانی و تنهایی دو کویر برهوت!

تو بمانی و نفرین آیندگان!

کلاهخودت را بردار!

اینجا میدان جنگ است!

دلم می سوزد برای بقیه کشورهای این سیاره ی دیوانه . غنایم دارد تمام می شود و چیزی برای ارمنی ها و عراقی ها و ازبک ها و پاکستانی ها و هندی ها و... باقی نمانده.

ساکت شدی ؟!!

اگر بیشتر سکوت کنی یهودی ها از خانه ات یک کاردستی کوچک می سازند.

به عقیده من کورش کبیر

کبیر به دنیا نیامد

خودش زحمت کشید.

حالا دیگر همه چیز تمام شده و مانده است این حرف ها:



( موقعیت دریای کوروش و دریای ایران )

شاید بعضی ها در زندگی روزمره ی شان آدمهای پستی باشند. اما در وضعیت های بحرانی همه می توانند به قدیس تبدیل شوند . از آن نوع قدیس هایی که امروز دیگر کسی آنها را تحویل نمی گیرد .

وحالا تو !

منتظر حقوق بشر نباش !

چه چیزی می تواند به اندازه ی سی هزار بمب هسته ای که آنگلوساکسون ها دارند نسبت به حق حیات همه ی جانداران بی اعتنا باشد؟



حق من و تو همه ی مساحتی است که اجدادمان اینگونه آنرا سبز خواسته اند . تا سرخ رو بایستیم و قلب های سپیدمان گواه پاکی اش باشد:

خوب دقت کنید !

کورش نام دریایی است که قریب به صد سال است توسط انگلیسی های از خود راضی به "دریای عربی" تغییر نام یافته است.

دریای ایرانی" نیز نام دریایی است که نام "دریای عمان" را قریب به 40 سال پیش بر آن برگزیدند!

درست صدایش کن!

به هر حال،

دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!

به نظر تو

"دریای کورش" تا کبیر شدن چقدر فاصله دارد؟ "

"دریای ایرانی" همان "دریای عمان"،و "دریای کورش"همان "دریای عربی"است!

* برگرفته شده از وبلاگ هور – نویسنده اردشیر ارجمند*


ریشه گاه :
http://parsnaz.persianblog.ir/post/100/

سایت بیدار باش / ایران ای سرای امید..

Posted: 02 Dec 2010 12:26 PM PST


سخنانی از ارد بزرگ اندیشمند معاصر ایران زمین

****

شالوده و زیربنای گسترش هر کشور ، فرهنگ است

****

آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد



****


آنهایی که آمادگی برای پاسخگویی به تجاوز دشمن را با گفتن این سخن که : " جنگ بد است و باید مهربان بود ، درگیری کار بدیست" را رد می کنند ، ساده لوحانی هستند که خیلی زود در تنور دشمن خواهند سوخت

****





ایــــــران ای ســـــرای امیـــــد بـــر بـامـــت سپیـــده دمــیـــــد
بنگـر کـــزین ره پـــــــر خـــــون خـورشیــدی خجستــــه رسیــد
اگر چـه دلهـا پـر خــون اســـت شکـــوه شــــادی افــزون است
سپیده ی ما گلـگـــون اســــت که دست دشمن در خون است
ای ایــــران ! غمــت مـرســاد ! شــادی نصیــــب تــــو بـــــاد !
راه ما، راه حق، راه بهروزیست اتحــــاد اتحــاد رمــز پیروزیسـت

صلح و آزادی جاودانه بر همه جهان ، خوش باد
یادگار خون عاشقان ! ای بهار !

ای بهــــار تــــازه ی جــاودان ! در ایــن چمــــن شکفـتـــه بـاش
ایــــــران ای ســـــرای امیـــــد بـــر بــامـــت سپیـــده دمــیـــــد
بنگـر کـــزین ره پـــــــر خـــــون خـورشیــدی خجستــــه رسیـــد

پی نوشت:

اثری زیبا و ماندگار از استاد ارجمند محمد رضا شجریان که همیشه بر ایشان احترام قائلم.

شاید این خبر برای خیلی‌ها جالب بوده باشد که استاد شجریان به خاطر سرود <ایران ای سرای امید> مقام اول را در عرصه هنر موسیقی به دست آورد. چند سال پیش که رئیس موسیقی وقت صدا و سیما طرح یکصد اثر برتر یکصد سال تاریخ موسیقی ایران را ارائه داد و با توزیع پرسش‌نامه بین نوازندگان، آهنگسازان ترانه‌سرایان و موسیقیدانان در پی شناسایی نفرات و آثار برتر برآمد محمدرضا شجریان از بین حدود 2500 قطعه با 1261رای برای این قطعه اول شد.

هرچند که آن طرح به تنهایی نمی‌تواند مرجع جامع و کاملی باشد اما به هر روی قابل اعتنا بوده و به عنوان یکی از محل‌های رجوع پژوهشگران مورد استفاده است.

آهنگسازی این اثر که نام دیگر آن <سپیده> است برعهده محمدرضا لطفی بوده است و شعر ترانه از استاد هوشنگ ابتهاج(سایه.)میباشد.

این قطعه در دستگاه ماهور ساخته شده و نخستین بار در سال 1358 در دانشگاه ملی با حضور اعضای گروه چاووش که عبارت بودند از: محمدرضا لطفی، تار؛ عبدالنقی افشارنیا، نی؛ پشنگ کامکار، سنتور؛ یدالله طلوعی، تار؛ اسماعیل صدقی‌آسا، عود؛ بیژن کامکار، رباب؛ مجید درخشانی، تارباس؛ هادی منتظری، کمانچه و ارژنگ کامکار، تمبک اجرا شد.

ریشه گاه :
http://parsnaz.persianblog.ir/post/101/

سایت بیدار باش / باج سیبیل ....

Posted: 02 Dec 2010 12:23 PM PST

شناخت ضرب المثل های رایج ایرانیان که نشان از ادبیات فرهنگی و فرهنگ ادبیاتی ماست ،بر همه اهل ایران زمینان امریست واجب ، چرا که پیشینیان مان در تمامی ادوار فرود آنجایی که دیگر شکوه و اقتداری مابین نبوده است ، این احساس و زبان ، تفکر و نشان بوده است که به هزار زبان در سخن می آید.

یادمان باشد که همیشه ما چه زن و چه مرد اهل ادب و خرد بوده ایم

بقول اندیشمند گرانقدر ارد بزرگ :



ادب نمایه آغازین خرد است

***

ادب با پول ، دانش و آموزش بدست نمی آید ادب دارای ریشه است ریشه ایی به بلندای تاریخ

***

اهل خرد و فرهنگ همیشه زنده اند




هرگاه با زور و قلدری به عنف از کسی پول وجنس بگیرند در اصطلاح عمومی آن را به باج سبیل تعبیر میکنند و میگویند : «فلانی باج سبیل گرفت»
در عصر حاضر که دوران زور و قلدری به معنی و مفهوم سابق سپری شده از این مثل و اصطلاح بیشتر در مورد اخاذی به ویژه رشاء و ارتشاء تعبیر مثلی می شود.
اما ریشه ی تاریخی آن :
انسان های اولیه و غارنشین با ریش تراشی آشنایی نداشته اند و مردان و زنان با انبوه ریش و گیس میزیسته اند. در کاوش ها و حفریات اخیر وسایل و ابزاری شبیه به تیغ سلمانی به دست آمده که باستان شناسان قدمت آن را به چهار هزار سال قبل تشخیص داده اند. ظاهرا مردمان آن دوره ریش و موهای خود را با همین تیغ های ساده و ابتدایی کوتاه و مرتب می کرده اند نه آن که از ته بتراشند.
مادی ها و پارسی ها در حجاری های باستانی با ریش و موی بلند تصویر شده اند و اتفاقا همین ریش و موی بلند باعث زحمت و دردسر آنان می شد، چه یونانی ها که ریش خود را می تراشیدند در جنگ های تن به تن ریش بلند سربازان ایرانی را به دست می گرفتند و با ضربات خنجر آن ها را از پای در می آوردند.




در عهد اشکانیان سواران و جنگجویان پارت موی بلند و ریش انبوه داشته اند ولی قیافه ی پر هیبت، به خصوص فریادهای هول انگیز آنان به هنگام جنگ در سپاه دشمن چنان رعب و وحشتی ایجاد می کرد که جرات نمی کردند به جنگجویان ایرانی نزدیک شوند و احیانا ریش آنان را به دست گیرند.
خلاصه در آن روزگاران ریش و سبیل برای مردان و گیسوان بلند برای زنان ایرانی تا آن اندازه مایه ی زیبایی و مباهات بود که چون می خواستند گناهکاری را شدیدا مجازات کنند اگر مرد بود ریشش را می تراشیدند و چنان که زن بود گیسویش را می بریدند.
ریش تراشیدن و گیسو بریدن در ایران باستان بزرگ ترین ننگ شناخته می شد و محکومی که چنین مجازاتی در مورد او اعمال می شد تا زمانی که ریش یا گیسویش بلند شود از شدت خجلت و شرمساری جرات نمی کرد سرش را بلند کند. اما ریش در عهد ساسانیان به قدر سبیل اعتبار و رونق نداشت.



ایرانیان در این عصر سبیل های بلند داشتند و بعضا ریش را به کلی می تراشیدند در صدر بعد از اسلام همان طوری که در مقاله ی سبیل کسی را چرب کردن یاد آور شده ایم سبیل از این رونق افتاد و ریش های بلند و انبوه قدر و اعتبار یافت.
از نکته های جالب تاریخ ریش و سبیل، مخالفت شدید شاه عباس پادشاه مقتدر صفوی با گذاشتن ریش بوده است و شاه عباس ریش بلند را خوش نداشت و در زمان او ریش های بلند ترکان را ایرانیان سخت زشت می شمردند و آن را جاروی خانه می نامیدند.
با این ترتیب می توان گفت ریش در زمان شاه عباس کبیر بازارش کساد شد و اعتبار سبیل از نو رونق یافت.




پس از این که در آغاز سلطنت خود دشمنان و رقبای سرکش داخلی را سرکوب کرد با صدور یک فرمان به همه ی مردان ایرانی دستور داد که ریش های بلند خود را از ته بتراشند. حتی روحانیون نیز از این دستور معاف نبودند اما گذاشتن سبیل آزاد بود و خود شاه عباس نیز در تصویرهایش با سبیل بلند و افراشته ای دیده می شود.
باری ، سپاهیان و سوار کهنسال دوران صفویه فقط دو سبیل بزرگ و چخماقی داشته اند. که مرتبا آن را نمو و جلا می دادند و تا بنا گوش می رسانیدند که مانند قلابی در آنجا بند می شد. عشق و علاقه ی شاه عباس به سبیل گذاشتن تا به حدی بود که «شاه عباس کبیر سبیل را آرایش صورت می شمرد و بر حسب بلندی و کوتاهی آن بیشتر و کمتر حقوق می پرداخت.»
پیداست که همین اخذ جبری و به عنف و قلدری ستاندن موجب گردید که بعدها از معانی مجازی و مفاهیم استعاره ای باج سبیل در مورد اخاذی و رشاء و ارتشاء استفاده و تمثیل شده است.

ریشه گاه :
http://parsnaz.persianblog.ir/post/102/

سایت بیدار باش / دروازه شهر را می توان بست ولی دهان مردم را نمی توان بست...

Posted: 02 Dec 2010 12:16 PM PST

یکی دیگر از ضرب المثل های رایج در فرهنگ و زبان پارسی که جا دارد ریشه و اساس اش را بایکدیگر مرور کنیم ، چرا که

بقول ارد بزرگ :



آن که پند پذیر نیست ، در حال افتادن در چاله سستی و زبونی است



****

کاش گوش به تجربه ها بسپاریم آموختن تجربه ها مانع از رسیدن به خواری و زبونی است



****

یکی از نصایح حکیمانۀ لقمان به فرزندش این بود که در اعمال و رفتارش صرفاً خشنودی خالق و رضای وجدان را منظور دارد. از تمجید و تحسین خلق مغرور نشود و تعریض و کنایۀ عیب جویان و خرده گیران را با خونسردی و بی اعتنایی تلقی کند. پسر لقمان که چون پدرش اهل چون و چرا بود برای اطمینان خاطر شاهد عینی خواست تا فروغ حکمت پدر از روزنۀ دیده بر دل و جانش روشنی بخشد.
لقمان گفت:«هم اکنون ساز و برگ سفر بساز و مرکب را آماده کن تا در طی سفر پرده از این راز بردارم.» فرزند لقمان دستور پدر را به کار بست و چون مرکب را آماده ساخت لقمان سوار شد و پسر را فرمود تا به دنبال او روان گشت. در آن حال بر قومی بگذشتند که در مزارع به زراعت مشغول بودند. قوم چون در ایشان بنگریستند زبان به اعتراض بگشودند و گفتند:«زهی مرد بی رحم و سنگین دل که خود لذت سواری همی چشد و کودک ضعیف را به دنبال خود پیاده می کشد.»
«در این هنگام لقمان پسر را سوار کرد و خود پیاده در پی او روان شد و همچنان می رفت تا به گروهی دیگر بگذشت. این بار چون نظارگان این حال بدیدند زبان اعتراض باز کردند که:«این پدر مغفل را بنگرید که در تربیت فرزند چندان قصور کرده که حرمت پدر را نمی شناسد و خود که جوان و نیرومند است سوار می شود و پدر پیر و موقر خویش را پیاده از پی همی ببرد.» در این حال لقمان نیز در ردیف فرزند سوار شد و همی رفت تا به قومی دیگر بگذشت. قوم چون این حال بدیدند از سر عیب جویی گفتند:«زهی مردم بی رحم که هر دو بر پشت حیوانی ضعیف برآمده و باری چنین گران بر چارپایی چنان ناتوان نهاده اند در صورتی که اگر هر کدام از ایشان به نوبت سوار می شدند هم خود از زحمت راه می رستند و هم مرکبشان از بارگران به ستوه نمی آمد.»
«دراین هنگام لقمان و پسر هر دو از مرکب به زیر آمدند و پیاده روان شدند تا به دهکده ای رسیدند. مردم دهکده چون ایشان را بر آن حال دیدند نکوهش آغاز کردند و از سر تعجب گفتند:«این پیر سالخورده و جوان خردسال را بنگرید که هر دو پیاده می روند و رنج راه را بر خود
می نهند در صورتی که مرکب آماده پیش رویشان روان است، گویی که ایشان این چارپا را از جان خود بیشتر دوست دارند.»
«چون کار سفر پدر و پسر به این مرحله رسید لقمان با تبسمی آمیخته به تحسر فرزند را گفت: این تصویری از آن حقیقت بود که با تو گفتم و اکنون تو خود در طی آزمایش و عمل دریافتی که خشنود ساختن مردم و بستن زبان عیب جویان و یاوه سرایان امکان پذیر نیست و از این رو مرد خردمند به جای آنکه گفتار و کردار خود را جلب رضا و کسب ثنای مردم قرار دهد می باید تا خشنود وجدان و رضای خالق را وجهۀ همت خود سازد و در راه مستقیمی که می پیماید به تمجید و تحسین بهمان و توبیخ و تقریع فلان گوش فرا ندهد.»


ریشه گاه :
http://parsnaz.persianblog.ir/post/103/

سایت بیدار باش / بزرگ‌تر که شدم...

Posted: 02 Dec 2010 12:13 PM PST

درود بر همه دوستان و همراهان محترم ،‌داشتم نگاهی به اشعار لنگستن هیوز می انداختم ،‌ که این شعر نگاهم را به خود معطوف ساخت شعری زیبا با ترجمه زنده یاد احمد شاملو.

بقول ارد بزرگ :

روزهای سخت گامهای آینده ما را استوارتر و تندتر می کند.

****

آسیب دیده همیشه درهای رویاهایش کوچک و کوچکتر می شود ، مگر با امید که شرایط ما را دگرگون می سازد.

****

با بدیهای دیگران دل خویش را به سیاهی نیالاییم ، همواره ساز سادگیمان کوک باشد و نگاهمان امیدوار.

این شعر زیبای غمین اما امیدوار تقدیم به شما

خیلی وخ پیش از اینا بود.
من، حالا دیگه بگی نگی رویام یادم رفته
اما اون وقتا
رویام درست اونجا بود و
جلو روم
مث پنجه‌ی آفتاب برق می‌زد.

بعد، اون دیفاره رفت بالا.
خورد خورد رفت بالا
میون من و رویاهام.
رفت بالا، اونم با چه آسّه کاری!
خورده خورده
آسّه آسّه رفت بالا و
روشنی ِ خوابمو
تاریک کرد و
رویامو ازم پنهون کرد.
بالا رفت تا رسید به آسمون،
آخ! امان ازین دیفار!

همه جا سایه‌س و
خودمم که سیاه!

تو سایه لمیده‌م
پیش روم، بالا سرم،
دیگه روشنی ِ رویام نیس،
جز یه دیفار کت و کلفت هیچی نیس،
جز سایه هیچی نیس.

دسّای من
دسّای سیای من!
(اونا از تو دیفار رد میشن
اونا رویای منو پیدا می‌کنن)
کومکم کنین دخل این سیاهی ها رو بیارم
این شبو بتارونم
این سایه رو درب و داغون کنم
تا ازش هزارون پره‌ی آفتاب درآرم:
هزار گردباد
از خورشید و رویا!

ریشه گاه :
http://parsnaz.persianblog.ir/post/105/

سایت بیدار باش / شما انتخاب نمایید...

Posted: 02 Dec 2010 12:11 PM PST

فرازهایی از ارد بزرگ اندیشمند برجسته کشور عزیزمان ایران

هدف آدمهای کارآمد ، پیدا نمودن راهی مناسب برای ساختن ایده هاست

****

به جای خود کم بینی و آرمان گریزی ، پای در راه نهیم که این تنها درمانگر دردهای زندگیست



درود بر همه شما دوستان و مخاطبان گرامی

حقیقتاً بشخصه دوست داشتم مطلبی در رابطه با ادبیات کهن ایرانی که یا از اشعار باشد و یا از ریشه های ضرب المثل ها و یا نیز داستانی از کلیله و دمنه ، کتابی که متاسفانه بدان آشنایی چندانی نداریم و از دید و اذهان و تفکر و تعقل مان بدور مانده است و مخاطبین بسیار اندکی دارد ، خواندن این گنجینه علاوه بر آنکه نثرمان را قوی و نگاهی عمیق از محیط اطرافمان را به ما می آموزاند ، به پرورش خرد نیز کمک شایانی میدهد ، خردورزی اساس و رکن اصلی بازسازی فکری و روحی مان است که در این زمانه بشدت بدان نیازمندیم ، بهرتقدیر روی سخنم با شماست همراهان گرامی ، نظر شما برایم حائز اهمیت است ، یاری ام نمایید تا در انتخابم هر آنچه را که مطلوبتر است بعنوان پست جدید در وبلاگ قرار دهم ، اشاره نمایید پرداختن به کدامیک :

ادبیاتمان ، تاریخمان ، رجال سیاسی مان ، اقوام مان ، معرفی چهره ها ، شهرها ، مسایل اجتماعی ، جفرافیایی ، مدنی و یا حتی دلنوشته ، سرودن شعر ، کدامیک ،نظر خود را بگویید .... خرسند میشوم

ایام بکامتان و روز و روزگارتان خوش.


ریشه گاه :
http://parsnaz.persianblog.ir/post/106/

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

آگاهی، تنها راه رسیدن به آزادیست. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی

خبرنامه

کتاب سیصد جمله و بازار سنتی کتاب ایران در پایان راه