خبرنامه

خبرنامه


سایت عاشقم من / نوروز در ده هزار سال بعد!!!

Posted: 24 Feb 2011 10:26 PM PST

جمشید پادشاه ایران"شب بیست ونهم فروردین،در خواب دید ایران را آذینبسته اند اما او هیچ کس را نمیشناخت،آدمها تن پوش های دیگری داشتند।
همه می دویدند "یکی گفت چرا اینجاایستاده ای؟!! جشن نوروز بزودی فرا میرسد باید آنرا باخویشاوندانت پاس بداری!
جمشید باتعجب گفت من فردا جشن نوروز را آغاز می کنم!چرا امروز می دوید؟؟؟
مرد گفت جمشید در ۱۰هزارسال پیش این جشن را بر پا نمود! زود تر به خانه ات رو که خویشاوندانت چشم به راهند!!
جمشید از خواب پرید وفهمیدجشن نوروز جاودانه است.
او نوروز را باکمال و جمال هر چه بیشتر برگزار کرد و به ایرانیان گفت:اگر شدنی بود هر روز را نوروز مینامیدم...
نوروز جاودان ماند چون همراه با سرشت آدمیان و طبیعت بود .
ارد بزرگ میگوید: نوروز ایرانیان،فرخنده جشن زمین و آدمیان است و چه روزی زیباتر از این؟؟

ریشه گاه :
http://mybeautifuldream.blogfa.com/post-121.aspx

سایت صندوقچه علم / زندگینامه خسرو گلسرخی

Posted: 24 Feb 2011 10:22 PM PST

خسرو گلسرخی شاعر و نویسنده مردمی در روز دوم بهمن 1322 در شهر رشت متولد شد نام پدرش قدیر بود که گلسرخی در سن 5/1 سالگی این تکیه گاه را از دست داد مادرش بانو شمس الشریعه وحید نام داشت که بعد از مرگ همسرش، خسرو و برادر دو ساله اش فرهاد را نزد پدرش حاج شیخ محمد وحید که در قم می زیست برد. وحید مرد مبارزی بود که در کنار میرزا کوچک خان جنگلی در نهضت جنگل جنگیده بود و بالطبع هنوز هم همان روحیه مبارزه در وجودش بود خسرو توسط چنین مبارزی تعلیم دید و تحت تاثیر نظرات او قرار گرفت حتی شعرهایی به نام جنگلی ها و دامون در این رابطه گفت (دامون به معنی پناهگاه و انبوهی سیاهی جنگل است). در سال 1341 پدر بزرگش فوت کرد آن زمان خسرو دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه را در مدارس حکیم سنایی و حکیم نظامی به پایان رسانده بود و بعد از فوت پدربزرگش می بایست چرخ معاش خانواده را بگرداند او و برادرش فرهاد به تهران عزیمت کردند و در خانه ای کوچک در محله امین حضور سکنی گزیدند او روزها کار می کرد و شب ها درس می خواند. خسرو در این سالها از ادبیات نیز غافل نبود در طی این سالها اشعار و مقالات و نقدهای بسیار بر آثار ادبی از سوی او با نام های غیر واقعی و مستعاری چون دامون – خ ، گ – بابک رستگار – افشین راد – خسرو کاتوزیان به چاپ رسید در این زمان گلسرخی، با آموختن زبان فرانسه به طور کامل و زبان انگلیسی در دوره دانشگاهی، دست به ترجمه های ادبی نیز می زد.

کار جدی او در شعر از سال 45 شروع شد. در سال 48 با عاطفه گرگین شاعر و نویسنده همفکرش ازدواج کرد زندگی در کنار عاطفه و تاثیر پذیری از افکار او آثار گلسرخی را غنی تر کرد بطوری که دوران شکوفایی فکری و خلاقیت او در مطبوعات در سالهای 48 تا 52 می باشد البته هیچ اثری از خسرو در زمان حیاتش، به جز آنچه در مطبوعات و جنگ ها انتشار یافت به صورت کتاب چاپ نشد. تنها چیزی که میتوان به عنوان کتاب چاپ شده در میان نوشته های او سراغ گرفت، مقاله ای ست با عنوان " سیاستِ هنر، سیاستِ شعر" این مقاله برای اولین بار به صورت جزوه از سوی انتشارات (کتاب نمونه) به مدیریت بیژن اسدی پور انجام گرفت. اما بعدا" کاوه گوهرین مجموعه آثار خسرو را در دو مجموعه به نام های "دستی میان دشنه و دل" و " من در کجای جهان ایستاده ام" چاپ کرد که این دفتر نیز در آن است. خسرو برای چاپ کتابهایش با (کتاب نمونه) قرارداد بسته بود که به انجام نرسید و بعدها یکی از این دو مجموعه، با نام انتخابی خود گلسرخی " ای سرزمین من" چاپ شد. انتخاب نام "پرنده خیس" برای مجموعه دوم به توصیه عمران صلاحی انجام شده است. عمران صلاحی وبیژن اسدی پور که از دوستان گلسرخی بودند تأکید کرده اند که خسرو قصد داشت این نام را بر مجموعه ای از شعرهایش بگذارد.
او چهار سال در کنار همسرش زندگی کرد و ثمره این ازدواج فرزندی به نام دامون بود مدتی بعد از دستگیری گلسرخی عاطفه گرگین نیز دستگیر شد و در دادگاه نظامی به چهار سال زندان محکوم شد با به زندان افتادن او سرپرستی دامون به برادرش سپرده شد. (هم اکنون دامون همراه مادرش در پاریس زندگی می کند).
بیشترین علت دستگیری گلسرخی عضویت در محفلی بود که موقع دستگیری مدت یکسال بود که از این محفل بریده بود در اوائل ورود به آن محفل او متوجه شد که جز حرف و خیال‏بافی و احیانا" چپ‏روی‏های نمایشی و خطرناک هیچ نیست . در آغاز ورود به آن جمعیت کذایی برای اینکه همسر و تنها پسرش را از این گرداب دور کند، ظاهرا از خانواده خود برید. و با عاطفه گرگین تبانی کرد و کوشید تا در انظار این طور جلوه دهد که به علت اختلاف و عدم تفاهم جدا از خانواده خود زندگی می‏کند و این رشته خانوادگی در حال گسستن است. عاطفه در این ظاهرسازی مصلحتی او را یاری می‏داد،
خسرو گلسرخی در 29 بهمن 1352 به جرم شرکت در طرح گروگانگیری رضا پهلوی علیرغم اینکه به خاطر بودن در زندان ساواک هرگز نمی توانست چنین کاری را انجام دهد و صرفا" به خاطر دفاع از عقایدش در دادگاه نظامی به اعدام محکوم و در میدان چیت گر تیر باران شد ..
دادگاه نظامی گلسرخی و دوست همرزمش کرامت الله دانشیان و دفاعیه ای که خسرو گلسرخی کرد هنوز در پیکره تاریخ ایران می درخشد و یکی از صحنه های باشکوه ایستادگی بر سر آرمان تا پای جان است او دفاع خود را چنین آغاز کرد:
به نام نامی مردم:
من در دادگاهی که نه قانونی بودن و نه صلاحیت آنرا قبول داردم از خود دفاع نمی کنم بعنوان یک مارکسییت خطابم با خلق و تاریخ است هر چه شما بر من بیشتر بتازید من بیشتر بر خود می بالم چرا که هر چه از شما دورتر باشم به مردم نزدیکترم و هر چه کینه شما به من و عقایدم شدیدتر باشد لطف و حمایت توده مردم از من قوی تر است حتی اگر مرا به گور بسپارید که خواهید سپرد مردم از جسدم پرچم و سرود می سازند.
او در ادامه گفت زندگی امام حسین نمودار زندگی کنونی ماست که جان بر کف برای خلقهای محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه می شویم او در اقلیت بود و یزید بارگاه و قشون و حکومت و قدرت داشت او ایستاد و شهید شد هر چند که یزید گوشه ای از تایخ را اشغال کرد ولی آن چه که در تداوم تاریخ تکرار شد راه حسین و پایداری او بود نه حکومت یزید آن چه را که خلقها تکرار کردند و می کنند راه حسین است.
وقتی دادگاه نظامی حکم اعدام گلسرخی و دانشیان را قرائت کرد آن دو فقط لبخند زدند و بعد دست یکدیگر را به گرمی فشردند و در آغوش هم فرو رفتند
محبوبیت گلسرخی و دانشیان ترس ساواک را برانگیخت آنها به تکاپو افتادند تا شاید در آخرین لحظات در آنها رسوخ کنند به آنها که با شکیبایی منتظر تیرباران بودند پیشنهاد شد که از شاه تقاضای عفو کنند اما آنها فقط پوزخند زدند ساواک وقتی دید با هیچ حربه ای قادر به فریب آنها نیست به گلسرخی پیشنهاد داد که دامون پسرش را قبل از تیرباران ببیند اما گلسرخی به این پیشنهاد هم جواب منفی داد و این در شرایطی بود که همه سلولهای بدنش نام دامون را فریاد می کشید او می دانست که دامون نقطه ضعف اوست و دامون می تواند او را به زندگی امیدوار کند زندگی که او می خواست از دست بدهد تا به وظیفه اش عمل کند آری برای او مرگ یک وظیفه بود وقتی از او تقاضای ندامت نامه می کنند تا در نتیجه دادگاه تخفیف دهند او می گوید هیچ کس از زندگی در کنار زن و فرزند گریزان نیست من مثل هر انسانی زندگی را دوست دارم و دوست دارم مثل هر پدری رنگ چشمان فرزندم را ببینم اما راهی را که انتخاب کرده ایم باید به پایان ببریم مرگ ما حیات ابدی است ما می رویم تا راه و رسم مبارزه بماند اگر من ندامت نامه بنویسم کمر مبارزان را خرد نکرده ام ؟؟؟
در سحرگاه 29 بهمن وقتی او را به چوبه اعدام بستند هنوز لبخند می زند و می خواهد که چشمانش را نبندند چون می خواست با دیدن خورشید به سرای باقی بشتابد ..
او در وصیت نامه اش می نویسد :
من یک فدائی خلق ایران هستم و شناسنامه من جز عشق به مردم چیز دیگری نیست من خونم را به توده های گرسنه و پابرهنه ایران تقدیم میکنم. و شما آقایان فاشیست ها که فرزندان خلق ایران را بدون هیچگونه مدرکی به قتلگاه میفرستید، ایمان داشته باشید که خلق محروم ایران انتقام خون فرزندان خود را خواهد گرفت. شما ایمان داشته باشید از هر قطره خون ما صدها فدایی برمیخیزد و روزی قلب شما را خواهد شکافت. شما ایمان داشته باشید که حکومت غیرقانونی ایران که در 28 مرداد سیاه به خلق ایران توسط آمریکا تحمیل شده در حال احتضار است و دیر یا زود با انقلاب قهرآمیز توده های ستم کشیده ایران واژگون خواهد شد
ضمنا" یک عدد حلقه پلاتین(طلای سفید) و مبلغ یک هزار و دویست ریال وجه نقد را به خانواده و یا به زنم بدهند.




شاید در گیر و دار اعدام خسرو گلسرخی

سهراب سپهری اینچنین سرود :

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ



کار ما شاید اینست

که در افسون گل سرخ شناور باشیم



و در بند آخر با کنایه می گوید در افسون گل سرخ ! که احتمالا اشک است شناور باشیم

بی اختیار بیاد این جمله ارد بزرگ می افتم که :تمنای واپسین آدمی ، شناور شدن در بسامدهای ( امواج) گیتی است . و باز همو می گوید :شناور بودن خرد آدم در جهان احساس به او میدان بروز و رشد هنر را داده است .



تاریخ مفاهیم و رازه های بسیاری را با خود می برد و رازهای جدیدی پیش روی ما می گذارد .

سهراب نگاه دردمند خود را با کلماتی کوچک اما وسیع بیان می دارد.

او همانند اخوان شمشیر از رو نبسته



او شمشیرش اشک و احساس لطیف ش است

به یاد او یکی از اشعار زیبایش را می گذارم که با کمی دقت می توان در آن ، راز های را یافت ...

شبی سرد است و من افسرده

راه دوری است و پایی خسته

نیرنگی است و چراغی مرده

می کنم تنها از جاده عبور

دور ماندند زمن آدمها

سایه ای از سر دیوار گذشت

غمی افزود مرا بر غم ها

فکر تاریکی و این ویرانی

بی خبر آمد تا با دل من

قصه ها سازد پنهانی

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر،سحر نزدیک است

هر دم این بانگ بر آرم از دل

وای این شب چقدر تاریک است!

خنده ای کو که به انگیزم؟

قطره ای کو که به دریا ریزم؟

صخره ای کو که بدان آویزم؟

مثل این است که شب نمناک است

دیگران را هم غمی هست به دل

غم من،لیک غمی غمناک است

منبع: کتاب حماسه خسرو گلسرخی – نوشته آرمان


ریشه گاه :
http://hidaut.persianblog.ir/post/153

سایت رایش / از روشنفکری دینی تا روشنفکر میهنی

Posted: 24 Feb 2011 10:18 PM PST

پریسا آغداشلو :

تغییرات در وادی اندیشه ایرانی چنان به سرعت در حال دگرگونیست که رصد شرایط حاضر نیاز به صرف انرژی فراوان دارد . پس از یک دوره نسبتا طولانی در روشنفکری دینی که با بازرگان و شریعتی و در نهایت سروش به پایان رسید امروز شاهد رشد و ظهور روشنفکری ملی و میهنی هستیم . و آن ظهور ارد بزرگ با اندیشه های ناب در این حوزه است .


باید پرسید چه چیزهایی باعث سرخوردگی جوانان امروز شده که دیگر رقبتی به روشنفکران حوزه دینی ندارند . آیا عملکرد و بازده اشخاصی مانند سروش چنین وضعی را باعث شده است ؟ !
کسی نمی تواند کتمان کند که سیل احساسات نسل جوان دهه 60 و 70 به سوی سروش در نهایت به شوره زار و برهوت تصوف رسید . و این دقیقا همان نقطه ایی است که اندیشمندانی نظیر ارد بزرگ در مورد آن هشدار می دادند و توده را از آن باز می خواندند . ارد بزرگ می گوید : سرزمینی که جوانانش دارای افکاری صوفیانه هستند ، بزودی بردگی را نیز تجربه می کنند .
سیر افکار مترقی و انقلابی دکتر علی شریعتی در خماری و سماء مولوی مابانه سروش گم شد و در نتیجه قدرت همراهی و جذبه ذاتی خویش را از دست داد .

سروش همانطور که سن و سالش بالا می رود فاصله خود با نسل نوی ایران را نیز هر روز بیشتر و بیشتر می نماید تا بدین حد که جدایی مفرط مابین اندیشه های نو خواسته جوانان امروز و اندیشه های او آشکار شده است .

دکتر عبدالکریم سروش با غرق شدن در عالم تصوف که برآیندی جبری است بخاطر آغشته شدن در سم عشق و فلسفه حوزه روابط اجتماعی و فکری خویش را نیز به نابودی کشاند نسل امروز دیگر پس از یک دوره نسبتا طولانی فترت و خمودگی دوباره در حال پیدا نمودن خویش و رسیدن به شاخه های باروری است . و در این بین افکار نو خواسته و پر انرژی ارد بزرگ برای رساندن ایران به عنوان یک امپراتوری فرهمند و بارور بسیار مورد توجه قرار گرفته است .


آنچه باعث شده است اندیشه های ارد بزرگ مورد توجه جوانان قرار گیرد میل به دگرگونی و تغییر است ارد بزرگ مسیر باروری ملی و بالا بردن جایگاه اجتماعی ایرانیان را در عرصه های داخلی و بین المللی عنوان می کند . او از تلاش بی وقفه در حوزه های گوناگون داخلی یاد می کند که در نهایت به دو تعبیر کاملا آشکار می رسد اول احترام به آزادی و سپس ارزش نهادن به خواسته های ملی است .
در بعد بین المللی او خواستار بهم ریختن شرایط ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک حال حاضر ایران و منطقه است . او معتقد است نقشه قاره های جهان باید دگرگون شود و می گوید اروپا به خاطر پیشینه تمدنی خود که همان یونان باستان است توانست در قالب یک قاره کوچک اما کارآمد مسیر وحدت در حوزه های گوناگون را طی کند حال آنکه آسیا در دست دو حوزه چینی تباران و عربها تقسیم شده و حوزه تمدنی ایران باستان که از کشمیر تا مدیترانه است ناپدید و کم رنگ شده است . او معتقد است باید قاره ایی جدید به نام قاره کهن شکل گیرد که در برگیرنده حوزه تمدن ایران باشد تا ایران بتواند در آن قالب کارکردهای واقعی و تاریخی خویش را به نمایش بگذارد .
چنین خواستی و انجام آن گوشه گیری جوانان ایرانی را از بین می برد و خواسته های تجزیه طلبانه و منطقه گراییهای خرد و کوچک را کمرنگ می کند و موجب وحدت ملی می گردد .
ارد بزرگ همزمان با نظریه قاره کهن خود اندیشه تحقیر جهان از سوی دنیای غرب در قالب دهکده کوچک جهانی را نیز مورد نقد قرار داده و پایه های استدلالی آن را به چالش می طلبد و آشکار می نماید که این نظریه کاملا اشتباه و هدفمند از سوی دنیای غرب دنبال می شده است .
او نظریه دهکده کوچک جهانی مک لوهان کانادایی را عامل نابود سازی خرده فرهنگ ها و اندیشه های سرزمین های دیگر در درون بافت فکری جهان غرب می داند .
او می گوید غربی ها بدین خاطر بر طبل دهکده کوچک جهانی می کوبند که تصور می کردند با جهانی سازی اینترنت و همچنین زبان خود و تسلط بر سیستم سخت افزاری آن می توانند کشورهای دارای ریشه های باستانی همچون ایران را به وادادگی فرهنگی و هضم شدن در درون فرهنگ تهی خویش وادارند . حال آنکه این اتفاق نتیجه ایی کاملا عکس را به همراه داشته و ما شاهد رشد و انتشار اندیشه های باستانی و دارای ریشه فکری هستیم ارد بزرگ در نظریه کهکشان بزرگ اندیشه خود به برتری فرهنگ ایرانی بر اندیشه های مهاجم اشاره کرده است .
این سیر حرکتی و اندیشمندانه ارد بزرگ توانسته صدها هزار از وبلاگ نویسان ایران را همراه کند و در ضمن موجب فخر ملی گردد . از سوی دیگر اندیشه های او در کتاب آرمان نامه نیز توانسته خرد و آرمانهای تاریخی ایرانیان را زنده سازد .

این همه باعث شده است نسل امروز از وادی وحشتناک تصوف دور گشته و انرژی های جوانان ما را به بالفعل در آورد و این خود آینده ایی بسیار باشکوه برای ایران عزیز نوید می دهد ।


ریشه گاه :

http://raish.persianblog.ir/post/360

انجمن شیروان / دوری از شهر و دیار

Posted: 24 Feb 2011 08:06 AM PST



فرگون زیباترین زن زمانه خویش بود و همسر ملک شاه . در مجلسی زنانه ، زنی از خاندان نزدیک همسرش گفت فرگون خانم ! شنیده ایم هیچ خدمتکار ایرانی به کاخ خویش راه نمی دهی ؟

بانوی اول ایران پاسخ داد : ایرانی خدمتکار نمی شناسم !

آن زن سماجت کرد و گفت : چطور ؟ اعتماد نمی کنید ؟ !

فرگون زیبا گفت : من نیازی به کمک دیگران ندارم هم نژادانم را هم برتر از آن می دانم که آنها را به خدمت بگیرم . زنان رومی و چینی و یونانی را هم که می بینید پیشکش سرزمین های دیگرند به پادشاه ایران و من تنها مواظب آنانم تا آسیب بیشتری به آنها نرسد .

زن دیگری می پرسد : مگر پیشتر چه آسیبی دیده اند ؟

فرگون زیبا می گوید دوری ! دوری از شهر و دیار شان ! این بزرگترین آسیب است .

آن زن دست به گیسوی فرگون می کشد و می گوید حالا می فهمم برای چه همه تو را دوست دارند . به گفته دانای ایرانی (( ارد بزرگ )) : نامداران ماندگار آنانی اند که سرشتی نیکو و دلی سرشار از مهر دارند .


ریشه گاه :
http://shirvan2.lifeme.net/t477-topic

سایت شمساي شيروان / بانو فاطمه جاهدطبسی مادر "ارد بزرگ" درگذشت

Posted: 24 Feb 2011 05:05 AM PST

بانو فاطمه جاهد طبسی به علت نارسایی کلیه در بیمارستان هاشمی نژاد مشهد در 25بهمن ماه در گذشت او زنی اندیشمندو فرهیخته بودکه توانست نگین وجواهر شهر ما ارد بزرگ (بزرگترین نظریه پرداز حال حاضر دنیا)را پرورش دهد در روز های 26و27بهمن ماه در مسجد موسی بن جعفر خیابان هاشمی نژاد مشهد مراسمی بر پا بود که در این مراسم جمع زیادی از مردم مشهد و شیراز و شیروان و دیگر شهر های کشور شرکت کرده بودند

انجمن شماره یک شیروان

ما هم این غم جانسوز را به افتخار شهرمان شیروان تسلیت عرض می کنیم


ریشه گاه :

http://shamsayshirvan.blogfa.com/post-19.aspx

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

آگاهی، تنها راه رسیدن به آزادیست. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی

خبرنامه

کتاب سیصد جمله و بازار سنتی کتاب ایران در پایان راه