خبرنامه

خبرنامه


توقف زمان در گوشه خاک البرز/ "ایستا" مرموزترین روستای ایران!

Posted: 23 Jul 2012 10:54 PM PDT


روستای ایستا واقع در شهرستان طالقان شاید مرموزترین روستای ایران باشد، روستایی در خاک البرز که مردمانش در زمان توقف کرده اند.
به گزارش خبرنگار مهر در کرج‏، سکوت حکمفرماست و کسی کاری به کار کسی ندارد. در کوچه ها اثری از رد پای تکه آهنهایی که در شهر "خودرو" نامیده می شود نیست. مردمانی که چون تابلو نقاشی زندگی و آداب و رسوم گذشته را در عصر ارتباطات یدک می کشند.

نه تنها شبها پای تلویزیون نمی نشینند که به شب نشینی هم اعتقادی ندارند. عروسی و عزا ندارند و مراسمی چون جشن تولد، سالگرد ازدواج و... برای آنان معنا و مفهومی ندارد.

مهمان نواز هستند به شرطی که احدی از زنان قصد ورود به روستای آنان را نداشته باشد. همانطور که تا کنون کسی از دنیای بیرون زنان آنان را ندیده است. متمول هستند و از طریق فروش زمینهای پدریشان در تبریز روزگار می گذرانند.

شناسنامه ندارند و جزو آمار جمعیت ایران به حساب نمی آیند. هیچگونه خدمات دولتی را دریافت نمی کنند.

جایی که هرگونه امکانات دنیای جدید را نمی پذیرند

اینجا ایستا است؛ مرموزترین روستای ایران! جایی که هیچگونه امکانات دنیای جدید را نمی پذیرند و بدون آب لوله کشی، گاز، برق، درمانگاه، ماشین آلات، وسایل ارتباطی و ... زندگی می کنند.
اهالی روستای ایستا واقع در شرق طالقان اوقات شرعی نماز را با شاخصه‌های خود استخراج کرده و آغاز و پایان ماه رمضان را نیز با رویت خویش تعیین می‌کنند، به رویای صادقانه معتقدند

فرزندان آن بعد از رسیدن به سن تکلیف مختارند که با آنان زندگی کنند یا به شهر تبریز بازگردند، هیچگونه فعالیت‌ سیاسی و اجتماعی نداشته و باورهای خود را تبلیغ نمی‌کنند.

اهالی روستای ایستا شناسنامه ندارند

اهالی روستای ایستا شناسنامه ندارند و از امکانات رفاهی جدید مانند آب لوله کشی، گاز، برق، تلفن، رادیو و تلویزیون و... استفاده نمی‌کنند.

کودکان آن روستا به سبک سنتی و مکتب خانه‌ای با فراگیری دروسی همانند واجبات و محرمات فقهی، خوشنویسی و اصول عقاید سواددار می‌شوند.

ساعت مچی و دیواری در محل زندگی "اهل توقف" وجود ندارد و سیمان و آهن در معماری خانه‌های آنان به کار نرفته است.
آنان به نحو اسرارآمیزی از مردم فاصله می‌گیرند و کمتر کسی را به خانه خود راه می‌دهند.

از هر نوع مظاهر مدرنیته و تکنولوژی دوری می‌کنند و با این عزلت گزینی و انتخاب زندگی رهبانی، هاله‌ای از شایعات و سخنان عجیب را در اطراف خود پراکنده‌اند.

سوختگی

Posted: 23 Jul 2012 10:39 PM PDT


BURNS

A young man sprinkling his lawn and bushes with pesticides wanted to check the contents of the barrel to see how much pesticide remained in it. He raised the cover and lit his lighter; the vapors inflamed and engulfed him. He jumped from his truck, screaming. His neighbor came out of her house with a dozen eggs, yelling: "bring me some eggs!" She broke them, separating the whites from the yolks. Theبدن اونو فرا neighbor woman helped her to apply the whites on the young man's face. When the ambulance arrived and when the EMTs saw the young man, they asked who had done this. Everyone pointed to the lady in charge. They congratulated her and said: "You have saved his face." By the end of the summer, the young man brought the lady a bouquet of roses to thank her. His face was like a baby's skin.
Healing Miracle for burns:
مرد جوانی مزرعه ش رو با سم آفت کش سمپاشی می کرد و می خواست بدونه که چقدر از سم در مخزن باقی مونده. درپوش رو برداشت و فندک رو روشن کرد. بخار بلند شده از سم آتش گرفت و سراسر بدن اونو در بر گرفت. اون از روی تراکتور پائین پرید و فریاد زد. زن همسایه با حدود 10 تخم مرغ از خونه بیرون دوید و در عین حال فریاد می کشید "تخم مرغ بیارید". او تخم مرغها رو شکست وسفیده رو از زرده جدا کرد". وقتی آمبولانس رسید و مسئولین کمک های اولیه مرد جوان رو دیدن پرسیدن "کی این کارو کرده؟" همه به اون زن اشاره کردن و مامورین به اون زن تبریک گفتن. " شما صورت اونو از نابود شدن نجات دادین". در انتهای تابستان مرد جوان دسته گلی به اون زن تقدیم و از اون تشکر کرد. صورتش مثل صورت یک بچه صاف شده بود.
درمان معجزه آمیز سوختگی


Keep in mind this treatment of burns which is included in teaching beginner fireman this method. First aid consists to spraying cold water on the affected area until the heat is reduced and stops burning the layers of skin. Then, spread egg whites on the affected are.
One woman burned a large part of her hand with boiling water. In spite of the pain, she ran cold faucet water on her hand, separated 2 egg white from the yolks, beat them slightly and dipped her hand in the solution. The whites then dried and formed a protective layer.
She later learned that the egg white is a natural collagen and continued during at least one hour to apply layer upon layer of beaten egg white. By afternoon she no longer felt any pain and the next day there was hardly a trace of the burn. 10 days later, no trace was left at all and her skin had regained its normal color. The burned area was totally regenerated thanks to the collagen in the egg whites, a placenta full of vitamins.
This information could be helpful to everyone: Please pass it on
در ذهن داشته باشین که این روش درمان شامل آموزشهای مامورین آتشنشانی هم هست. کمک ها اولیه شامل پاشیدن آب سرد بر سطح صدمه دیده و کاهش درجه حرارت برای جلوگیری از سوختگن لایه های زیرین پوسته. بعد سفیده تخم مرغ رو روی اون نقطه پخش کنید.
زنی که قسمت زیادی از دستش رو با آب جوش سوزانده بود، با وجود درد زیاد، آب سرد روی دستش ریخت (که خیلی هم دردناکه. من کشیدم می دونم) دوتا تخم مرغ رو شکست و زرده رو از سفیده جدا کرد، کمی اونها رو هم زد، و دستش رو در سفیده فرو برد. سفیده روی دستش خشکید و لایه ای روی دستش کشیده شد. بعداً یاد گرفت که سفیده تخم مرغ یک کولاژن طبیعیه و در تمام بعد از ظهر هر یک ساعت لایه دیگری بر لایه های فبلی افزود. در بعد از ظهر دیگه دردی احساس نمی کرد و روز بعد بسختی میشد اثری از سوختگی دید. 10 روز بعد، هیچ اثری باقی نمونده و پوست رنگ طبیعی شو بدست آورده بود. نواحی سوخته شده به لطف کولاژن موجود در سفیده تخم مرغ که پر از ویتامینه کاملاً ترمیم شده بود.
این اطلاعات ممکنه به درد هر کسی بخوره

دیالوگ های ماندگار

Posted: 23 Jul 2012 10:31 PM PDT

از کرخه تا راین ||| ابراهیم حاتمی کیا

خدا... خدا... چـــرا اینجا؟ / رو زمین دنبالت گشتم ، نبردیم / تو دریا دنبالت بودم ، نکشتیم / تو جزیره ها دنبالت گشتم ولی فقط چشمهام رو گرفتی ، این تن رو نبردی / چرا اینجا؟ // من شکایت دارم ، من شاکیم! / پس کو اون رحمانت؟ کو رحیمت؟ / آخه قرارمون این نبود / چرا چشمهام رو بهم پس دادی؟ من شکایت دارم ، به کی شکایت کنم؟

علت درس نخوندن دانشجویان

Posted: 23 Jul 2012 04:13 PM PDT


در سال 52 جمعه داریم و میدانید که جمعه ها فقط برای استراحت است به این
ترتیب 313 روز
باقی میماند.
حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که به دلیل گرمای هوا مطالعه ی
دقیق برای
یک فرد نرمال مشکل است. بنابراین 263 روز دیگر باقی میماند
در هر روز 8 ساعت خواب برای بدن لازم است که جمعا'' 122 روز میشود. بنابراین141
روز باقی میماند
اما سلامتی جسم و روح روزانه1 ساعت تفریح را میطلبد که جمعا'' 15 روز میشود. پس
126
در روز باقی میماند
طبیعتا'' 2 ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است که در کل 30 روز میشود. پس 96روز
باقی میماند
1ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افکار به صورت تلفنی لازم است. چرا که انسان
موجودی
اجتماعی است.این خود 15 روز است.پس 81 روز باقی میماند
روزهای امتحان 35 روز از سال را به خوداختصاص میدهند. پس 46 روز باقی میماند
تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست کم 30 روز در سال هستند. پس 16 روز باقی
میماند
در سال شما 10 روز را به بازی میگذرانید.پس 6 روز باقی میماند
در سال حداقل 3 روز به بیماری طی میشود و 3 روز دیگر باقی است
سینما رفتن و سایر امور شخصی هم 2 روز را در بر میگیرند. پس 1 روز باقی میماند
1روز باقی مانده همان روز تولد شماست.چگونه میتوان در آن روز درس خواند

پس یک دانشجوی نرمال نمیتواند درس بخواند!!!


مي‌دوني تا کي زنده‌اي؟

Posted: 23 Jul 2012 04:07 PM PDT


هنوز هم بعد از اين همه سال، چهره‌ي ويلان را از ياد نمي‌برم. در واقع، در طول سي سال گذشته، هميشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگي را دريافت مي‌کنم، به ياد ويلان مي‌افتم ...

ويلان پتي اف، کارمند دبيرخانه‌ي اداره بود. از مال دنيا، جز حقوق اندک کارمندي هيچ عايدي ديگري نداشت. ويلان، اول ماه که حقوق مي‌گرفت و جيبش پر مي‌شد، شروع مي‌کرد به حرف زدن ...

روز اول ماه و هنگامي‌که که از بانک به اداره برمي‌گشت، به‌راحتي مي‌شد برآمدگي جيب سمت چپش را تشخيص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود.

ويلان از روزي که حقوق مي‌گرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته مي‌کشيد، نيمي از ماه سيگار برگ مي‌کشيد، نيمـي از مـاه مست بود و سرخوش...

من يازده سال با ويلان هم‌کار بودم. بعدها شنيدم، او سي سال آزگار به همين نحو گذران روزگار کرده است. روز آخر کـه من از اداره منتقل مي‌شدم، ويلان روي سکوي جلوي دبيرخانه نشسته بود و سيگار برگ مي‌کشيد. به سراغش رفتم تا از او خداحافظي کنم.

کنارش نشستم و بعد از کلي حرف مفت زدن، عاقبت پرسيدم که چرا سعي نمي کند زندگي‌اش را سر و سامان بدهد تا از اين وضع نجات پيدا کند؟

هيچ وقت يادم نمي‌رود. همين که سوال را پرسيدم، به سمت من برگشت و با چهره‌اي متعجب، آن هم تعجبي طبيعي و اصيل پرسيد: کدام وضع؟

بهت زده شدم. همين‌طور که به او زل زده بودم، بدون اين‌که حرکتي کنم، ادامه دادم:
همين زندگي نصف اشرافي، نصف گدايي!!!
ويلان با شنيدن اين جمله، همان‌طور که زل زده بود به من، ادامه داد:
تا حالا سيگار برگ اصل کشيدي؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا تاکسي دربست گرفتي؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا به يک کنسرت عالي رفتي؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا غذاي فرانسوي خوردي؟
گفتم نه
گفت: تا حالا همه پولتو براي عشقت هديه خريدي تا سورپرايزش كني؟
گفتم: نه !
گفت: اصلا عاشق بودي؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا يه هفته مسکو موندي خوش بگذروني؟
گفتم: نه !
گفت: خاک بر سرت، تا حالا زندگي کردي؟
با درماندگي گفتم: آره، ...... نه، ..... نمي دونم !!!

ويلان همين‌طور نگاهم مي‌کرد. نگاهي تحقيرآميز و سنگين ....

حالا که خوب نگاهش مي‌کردم، مردي جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ويلان جلويم ايستاده بود و تاکسي رسيده بود. ويلان سيگار برگي تعارفم کرد و بعد جمله‌اي را گفت. جمله‌اي را گفت که مسير زندگي‌ام را به کلي عوض کرد.

ويلان پرسيد: مي‌دوني تا کي زنده‌اي؟
جواب دادم: نه !
ويلان گفت: پس سعي کن دست کم نصف ماه رو زندگي کني


جدیدترین و سخت ترین سوالات هوش امسال !!

Posted: 23 Jul 2012 03:43 PM PDT

لطفا ابتدا سوالات را پاسخ دهید و سپس جواب ها رو ببینین ….
خودتون رو هم گول نزنید…

اما سئوالات !!
مسئله ۱ – فرض کنید راننده یک اتوبوس برقی هستید. در ایستگاه اول ۶ نفر وارد اتوبوس می شوند ، در ایستگاه دوم ۳ نفر بیرون می روند و پنج نفر وارد می شوند . راننده چند سال دارد ؟
مسئله ۲ – پنج کلاغ روی درختی نشسته اند ، ۳ تا از آنها در شرف پرواز هستند . حال چه تعداد کلاغ روی درخت باقی می ماند؟
مسئله ۳ – چه تعداد از هر نوع حیوان به داخل کشتی موسی برده شد ؟
مسئله۴ - شیب یک طرفِ پشت بام شیروانی، شصت درجه است و طرف دیگر ۳۰ درجه. اردکی روی این پشت بام تخم گذاشته که تخمش در کمتر از ۲ ثانیه به زمین می رسد. تخم مرغ از کدام سمت پرت شده است؟
مسئله ۵ – هواپیمایی از ایران به سمت ترکیه در حرکت است و در مرز این دو سقوط می کند، بازمانده ها را کجا دفن می کنند؟
مسئله ۶ – من دو سکه به شما می دهم که مجموعش ۳۰ تومان می شود. اما یکی از آنها نباید ۲۵ تومانی باشد . چطور ؟



جواب مسئله ۱ – راننده اتوبوس هم سن شما باید باشد . چون جمله اول سوال می گوید " تصور کنید که راننده اتوبوس هستید."
جواب مسئله ۲ – همه کلاغ ها ، چون آنها فقط " در شرف پرواز " هستند و هنوز از روی درخت بلند نشده اند..( اگر جواب شما ۲=۳-۵ بوده بدانید دوباره محاسبات جلوی تفکرتان را گرفته است.)
جواب مسئله ۳ – هیچ . آن نوح بود که حیوانات را به کشتی برد و نه موسی ( "چه تعداد " جلوی فکر کردن شما را گرفته است.)
جواب مسئله ۴ – سوال اشتباه است. چون وقتی از اردک استفاده شده دیگر نباید از کلمه تخم "مرغ" استفاده شود!
جواب مسئله ۵ – آنها جان سالم بدر برده اند . شما به وسیله کلمه دفن کردن منحرف شده اید در حالیکه آنها "بازماندگان" هستند!
جواب مسئله ۶ – یک ۲۵ تومانی و یک ۵ تومانی . به یاد بیاورید ( فقط یکی از آنها ) نباید ۲۵ تومانی باشد و همین طور هم هست . یک سکه ۵ تومانی داریم. شما با عبارت " یکی از آنها نباید … " فریب خوردید

.......به قـــولِ

Posted: 23 Jul 2012 03:10 PM PDT

به قـــولِ لامارتین شاعر فرانسوی:

تو را دوست دارم بدون آنکه علتش را بدانم. محبتی که علت داشته باشد یا احترام است یا ریا . . .

به قـــولِ مارتین لوتر کینگ:

گرفتن آزادی از مردمی که نمیخواهند برده بمانند, سخت است اما دادن آزادی به مردمی که میخواهند برده بمانند سخت تر است!

به قـــولِ مایکل اسکوفیلد:

همیشه اون تغییری باش که میخوای توی دنیا ببینی.

به قـــولِ خسرو گلسرخی:

بسپاریم بر سنگ مزارمان تاریخ نزنند؛ تا آیندگان ندانند بیعرضگانِ این برهه از تاریخ ما بوده ایم!

به قـــولِ زنده یادحسین پناهی:

تازه میفهمم بازی های کودکی حکمت داشت

زوووووووو.....

تمرین روزهای نفس گیرزندگی بود

به قـــولِ چارلی چاپلین:

آموخته‌ام که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید

پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می‌توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم.

به قـــولِ چارلی چاپلین:

شاید بتوانی کسی را که خواب است بیدار کنی اما کسی که خود را به خواب زده هرگز!

به قـــولِ حسین پناهي:

قطعا روزی صدایم را خواهی شنید. روزی که نه صدا اهمیت دارد نه روز.

به قـــول ارنستو چه گوارا:

دستم بوی گل میداد

مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند...

اما هیچ کس فکر نکرد که شاید

یک گل کاشته باشم!

به قـــولِ حسین پناهی:

این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمر را حرامِ دیدارش کردم؟

به قـــولِ والت ویتمن:

زندگی به من آموخت؛

بودن با كسانی كه دوستشان دارم، از همه چیز با ارزش تر است.

به قـــولِ ژان پل سارتر:

از همه اندوهگین تر شخصی است كه از همه بیشتر می خندد!

به قـــولِ مارک تواین:

آنجا كه آزادي نيست،

اگر رای دادن چیزی را تغییر می داد،

اجازه نمی دادند که رای بدهید!

به قـــولِ برتراند راسل:

مشکل دنیا این است، که احمق ها کاملاً به خود یقین دارند،

در حالیکه دانایان، سرشار از شک و تردیدند.

گام بسیـار مهـم بـشـر در کشـف ذرات بنیـادی هستـی !!!

Posted: 23 Jul 2012 02:27 PM PDT

آنطور که پیدا است، این هفته قرار است تبدیل به یکی از نقاط عطف تاریخ فیزیک شود. زیرا دو مرکز مهم فیزیک ذرات دنیا، سرن و تواترون تقریبا همزمان به یک نقطه تاریخی رسیده اند: اثبات وجود ذره بوزون هیگز یا همان ذره خدا.

پس از سال ها جستجو و هزینه های چند ده میلیاری برای یافتن یکی از ذرات بنیادی فیزیک، دانشمندان ایلینویزی روز دوشنبه اعلام کردند که آنها به اثبات انکه "ذره خدا - God's Particle" وجود دارد، بسیار نزدیک شده اند، اما هنوز قادر به نتیجه گیری نهایی نیستند. این محققان آخرین تجزیه و تحلیل های شان را بر اساس بیش از ۱۰ سال تحقیق و ایجاد برخورد میان ۵۰۰ تریلیون ذره در ذره کوب Tevatron منتشر کرده اند. این ذره کوب متعلق به آزمایشگاه Fermilab سازمان انرژی آمریکا است.

حال، دو روز بعد از اعلام نظر این دانشمندان، فیزیک دان هایی که در ذره کوب بزرگ پروتونی زیر کوه های آلپ مشغول فعالیت هستند، قصد دارند روز چهارشنبه آخرین نتایج تحقیقات شان را در سمینار آزمایشگاه فیزیک ذرات سرن در ژنو اعلام کنند.

سخنگوی یکی از دو آزمایش مستقل تجربی که در Tevatron انجام شده، می گوید: "داده های ما به طور قطع یک نقطه نظر قدرتمند درباره اثبات وجود بوزون هیگز هستند. اما هنوز برای تایید و تصدیق این کشف، نیازمند انتشار نتایج آزمایشات LHC (ذره کوب بزرگ) در اروپا هستیم."

اهمیت ذره خدا به این دلیل است که با یافتن آن، می توان منشاء جرم را توضیح داد، که یکی از مهمترین سوالات فیزیکدان ها برای درک و فهم شیوه کار جهان فعلی است. این ذره در واقع پاسخی به بسیاری از سوالات بنیادی درباره جهان هستی است. محققان سرن می گویند که اکنون داده های کاملا کافی برای نشان دادن جای پای ذرات بوزون هیگز را در اختیار دارند.

البته کشف ذرات بوزون هینگز قرار نیست که زندگی روزمره مردم را تحت تاثیر قرار دهد، بلکه کمک خواهد کرد تا زیربنای جهان هستی را به درستی توضیح دهیم. این کشف می تواند مدل های استاندارد فیزیکی را که برای توضیح دلیل جرم داشتن ذرات بنیادی استفاده می شوند، تایید کند.

نتایج به دست آمده از Tevatron حاصل دو آزمایش متفاوت است که پیشنهاد می کنند اگر ذره بوزون هینگز وجود داشته باشد، می تواند جرمی حدود ۱۱۵ تا ۱۳۵ گیگا الکترون ولت داشته باشد. یعنی چیزی بیش از ۱۳۰ برابر جرم پروتون! Luciano Ristori از فیزیک دانان آمریکایی می گوید: "پیدا کردن چهره دوست تان در یک استادیوم ورزشی از میان ۱۰۰هزار تماشاچی، ساده تر از جستجو به دنبال ذرات هیگز-مانند در میان ترلیون ها برخورد میان اتمی است.

حال نگاه ها به دستگاه ۱۰ میلیارد دلاری اروپایی است که میان مرز فرانسه و سوئیس با در اختیار داشتن بزرگترین و قدرتمندترین ذره شکن دنیا، بتواند God‪'‬s Particle را بالاخره پیدا کند. Sergio Bertolucci مدیر تحقیقات و محاسبات سرن ماه گذشته گفته بود: "اطلاعاتی که ما اکنون در دست داریم، دو برابر بیشتر از سال گذشته است. این داده ها کافی به نظر می رسند تا بدانیم آنچه در سال ۲۰۱۱ اثراتش را مشاهده کردیم، هنوز درست و به جاست یا از بین رفته است. اکنون زمان بسیار حساس و سرنوشت سازی است."

زنداني بدون ديوار

Posted: 23 Jul 2012 02:07 PM PDT

بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد،یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد.

حدود1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود. زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد. از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد. اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود. زندانیان به مرگ طبیعی می مردند. امکانات فرار وجود داشت اما فرار نمی کردند. بسیاری از آنها شب می خوابیدند و صبح دیگر بیدار نمی شدند. آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمیکردند‏ و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی می ریختند.

دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:

«‏در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان رسیده میشد.نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمی شدند.
هرروز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده اند را تعریف کنند.
هرکس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمیشد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند».

تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است.

با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین می رفت.
با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.
با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.
واین هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ‌های خاموش کافی بود.

این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

آگاهی، تنها راه رسیدن به آزادیست. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی

خبرنامه

کتاب سیصد جمله و بازار سنتی کتاب ایران در پایان راه