خبرنامه

خبرنامه


بانوان ايراني

Posted: 26 Aug 2012 12:59 AM PDT

پوراندخت و آزرمیدخت

پوراندخت از دختران خسرو پرويز بود كه در تاریخ از این پادشاه به نیكی یاد شده است. او را به معنای راستین واژه، می‌توان یك انسان میهن‌دوست نامید، آنجا كه پوران دخت زماني كه به تخت نشست می‌گوید: «پادشاه چه زن باشد چه مرد باید سرزمینش را نگه دارد و به داد رفتار كند.»
پوران‌دخت به خوبی می‌دانست كه برای برگرداندن آرامش به شاهنشاهی ایران كه چندی بود با كشته شدن پدرش، خسرو‌پرویز، از آن رخت بر بسته بود، باید اصلاحات بزرگی را آغاز كرد. برای همین سیاست‌های داخلی و خارجی تازه‌ای را در پیش گرفت تا شاید شهریاری ایران را از فروپاشی رهایی بخشد. از كارهای وی می‌توان موارد زیر را نام برد:
١. امضای پیمان آشتی با روم شرقی در٢٥ دسامبر سال ٦٣٠ میلادی؛ تا با پایان دادن به جنگ با آن شاهنشاهی، زمانی برای اصلاحات داخلی به‌دست آورد.
٢.برای كم كردن از نیروی سران ایالت‌‌ها كه اختیارات تازه‌ای برای خود درست كرده و حتي سكه ضرب كرده بودند و همچنین از میان بردن اختلاف‌های طبقاتی، دستور رعایت عدالت، بخشیدن مالیات‌های برجای‌‌مانده و لغو برتری‌های طبقاتی و اختیارات اضافی فرمانداران را صادر كرده و سكه‌ی ملی ضرب كرد.
٣.برگرداندن صلیب مقدس حضرت عیسا به اورشلیم كه آن را خسرو پرویز به غنیمت گرفته و سال‌ها باعث جنگ میان ایران و روم شده بود.
٤ به پادافره رساندن دست‌اندركاران كودتاهای گوناگون در دربار و نیز آنانی كه برادر زاده اش اردشیر سوم (پسر شيرويه )را كشته بودند.
٥ دستور نیك‌رفتاری با كشاورزان و نیز بازسازی همه‌ی پل‌های سراسر شاهنشاهی.
برخی منابع ساخت آتشكده‌ای به نام «استینا» و نیز ساختمانی در قهستان یزد را به وی نسبت می‌دهند كه امروزه هنوز این مكان، «توران پشت» نامیده می‌شود.
منابع بسیاری او را ستوده‌ و درباره‌ی رفتار و كردار نیك وی سخن‌ها گفته‌ و از تیزهوشی و دانایی وی یاد كرده‌اند. وی برای پیشگیری از یورش تازیان و سركوب آنان پیش از آن‌كه آسیب بیشتری برسانند سپاهی بزرگ را گرد آورده و به جنگ با تازیان فرستاد اما شوربختانه در همان روزها به دليل بیماری در كاخ مداین درگذشت و كارش ناتمام ماند. زمان پادشاهي وی را یك سال و چهار ماه، بود.
سي ودومین شاهنشاه ساسانی، دختر خسرو پرویز پس از خواهر خویش پوراندخت، لشکریان او را در تیسفون به پادشاهی برداشتند.آزرمیدخت دختر خسرو پرویز گویندكه از زیباترین زنان پارسی بود و چون به پادشاهی رسید گفت «روش ما همانست که پدر نیرومند ما داشت و هر که به خلاف ما رود خونش بریزیم
آزرمیدخت به معنی دختر پیر نشدنی است. فرمانروای خراسان، سپهبد فرخ‌هرمز که یکی از مدعیان جدی سلطنت بود، ملکه را به همسری خواست. در حالی که آزرمی‌دخت علناً وعدهٔ ازدواج به او داد، در نهان تدارک قتلش را دید.
رستم فرخ هرمز، پسر فرخ‌هرمزد، به خون‌خواهی پدرش، لشکر به پایتخت کشید و پس از سرنگونی آزرمی‌دخت، ملکه ساسانی را نابینا کرد و کشت. مدت پادشاهی آزرمیدخت شش ماه بود.





پرین
بانوی دانشمند ایرانی . او دختر کیقباد بود که در سال ٩٢۴ یزدگردی هزاران برگ از نسخه های اوستا را به زبان پهلوی برای آیندگان از گوشه و کنار ممالک آریایی گردآوری نمود و یکبار کامل آنرا نوشت و نامش در تاریخ ایران زمین برای همیشه ثبت گردیده است . از او چند کتاب دیگر گزارش شده است که به احتمال زیاد در آتش سوزی های سپاه اسلام از میان رفته است .




یوتاب
سردار زن ایرانی که خواهر آریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است . وی درنبرد با اسکندر گجستک همراه آریوبرزن فرماندهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته است او در کوههای بختیاری راه را بر اسکندر بست . ولی یک ایرانی راه را به اسکندر نشان داد و او از مسیر دیگری به ایران هجوم آورد . از او به عنوان شاه آتروپاتان ( آذربایجان ) در سالهای ٢٠ قبل از میلاد تا ٢٠ پس از میلاد نیز یادشده است . با اینهمه هم آریوبرزن و هم یوتاب در راه وطن کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند .





نگان-نگان زن
وی از سرداران ساسانی بود که با تازیان دلاورانه جنگید. دلاوریهای شکوهمندانه او در جنگهای بصورت پاتک با سپاه تازیان زبان زد ایرانیان بود و تازیان بهنگام حمله های او از مقابلش پا بفرار میگزاردند.



فرخ رو
نام او به عنوان نخستین بانوی وزیر در تاریخ ایران ثبت شده است وی از طبقه عام کشوری به مقام وزیری امپراتوری ایران رسید



آرتمیس
نخسیتن و تنها زن دریاسالار جهان تا به امروز . او به سال ۴٨٠ پیش از میلاد به مقام دریاسالاری ارتش شاهنشاهی خشیارشا رسید و در نبرد ایران و یونان ارتش شاهنشاهی ایران را از مرزهای دریایی هدایت می کرد . تاریخ نویسان یونان او را در زیبایی – برجستگی و متانت سرآمد همه زنان آن روزگار نامیده اند.آرتمیس نیز درست میباشد .



آریاتس
یکی از سرداران مبارز هخامنشی ایران در سالهای پیش از میلاد . مورخین یونانی در چند جا نامی کوتاه از وی به میان آورده اند .




سورا
سپهبد سورا دختر اردوان پنجم (از 216 تا 224 یا 226 بعد از میلاد)
سورا در لغت به معنی گلگون رخ است. او دختر اردوان پنجم آخرین شاه اشکانی بود و سمت سپهبدی داشت و دست راست پدر بود و در جنگها دلاورانه همراه پدر می جنگید.




آذرناهید
ملکه ملکه های امپراتوری ایران در زمان شاهنشاهی شاپور یکم بنیانگذار سلسله ساسانی . نام این ملکه بزرگ و اقدامات دولتی او در قلمرو ایران در کتیبه های کعبه زرتشت در استان فارس بارها آمده است و او را ستایش کرده است . ( ٢۵٢ ساسانیان )



آپارنیک
همسر رستم فرخزاد که همچون یک شیر زن، به همراه او تا آخرین قطرهُ خون با تازیان متجاوز دلیرانه جنگید.



گردیه
بانوی جنگجوی ایرانی . او خواهر بهرام چوبینه بود . فردوسی بزرگ از او به عنوان هسمرخسروپرویز یاد کرده که در چند نبردها در کنار شاهنشاه قرار داشته است و دلاوری بسیاری از خود نشان دادهاست . ( ساسانی ٣۴٨ + شاهنامه فردوسی )


آتوسا
ملکه بیش از ٢٨ کشور آسیایی در زمان امپراتوری داریوش. هرودوت پدر تاریخ از وی به نام شهبانوی داریوش بزرگ یاد کرده است و آتوسا را چندین بار در لشگرکشی ها داریوش یاور فکری و روحی داریوش دانسته است . چند نبرد و لشگر کشی مهم تاریخی ایران به گفته هرودوت به فرمان ملکه آتوسا صورت گرفته است .



آرتادخت
وزیر خزانه داری و امور مالی دولت ایران در زمان شاهنشاهی اردوان چهارم اشکانی . به گفته کتاب اشکانیان اثر دیاکونوف روسی خاور شناس بزرگ او مالیات ها را سامان بخشید و در اداره امور مالی خطایی مرتکب نشد و اقتصاد امپراتوری پارتیان را رونق بخشید




زربانو
سردار جنگجوی ایرانی . دختر رستم و خواهر بانو گشسب . او در سوار کاری زبده بوده است که در نبردها دلاوری ها بسیاری از خود نشان داده است . تاریخ نام او را جنگجویی که آزاد کننده زال – آذربرزین و تخوار از زندان بوده است ثبت کرده .




کاساندان
پس از شاهنشاه ایران او نخسین شخصیت قدرتمند کشور ایران بوده است . کاساندان تحت نام ملکه٢٨ کشور آسیایی در کنار همسرش کورش بزرگ حکمرانی میکرده است . مورخین یونانی ( گزنفون ) از ویبا نیکی و بزرگ منشی یاد کرده است .




هلاله
پادشاه زن ایرانی که به گفته کتاب دینی و تاریخی بندهش ( ٣٩١ یشتها ۱+۲۷۴ یشتها ۲)کیانیان بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست . از او به عنوان هفتمین پادشاه کیانی یاد شده است که نامش را "همایچهر آزاد" ( همای وهمون ) نیز گفته اند . او مادر داراب بود و پس از "وهومن سپندداتان" بر تخت شاهنشاهیایران نشست . وی با زیبایی تمام سی سال پادشاه ایران بود و هیچ گزارشی مبنی بر بدکردار بودن وی و ثبتقوانین اشتباه و ظالمانه از وی به ثبت نرسیده است .




شیرین
شاهزاده ارمنی . ارمنستان یکی از شهرهای کوچک ایران بود و شاه ارمنستان زیرا نظر شاهنشاه ایران . خسرو پرویز و شیرن حماسه ای از خود ساختند که همیشه در تاریخ ماندگار ماند . شیرین از خسرو ۴ فرزند به نامهای نستور – شهریار – فرود و مردانشه بدنیا آورد که هر چهار فرزند وی در زندان کشته شدند .
پس او سر بر بالین ( جسد بی جان ) خسرو نهاند و با خوردن زهری عشق اش به خسرو را جاودانه ساخت و هردو جان باختند .




بانو گشنسب
دختر دیگر رستم – خواهر زربانوی دلیر . نام بانو گشسب جنگجو در برزونامه و بهمن نامه بسیار آمده است . یکی از مشهورترین حکایت های او نبرد سه گانه فرامرز – رستم و بانوگشسب است . او منظومه ای نیز به نام خود دارد که هم اکنون نسخه ای از آن در کتابخانه ملی پاریس و در کتابخانه ملی بریتانیاموجود است.




شما با کامپیوترهای دست دوم خود چه می‌کنید؟

Posted: 25 Aug 2012 03:57 PM PDT





شما با کامپیوترهای دست دوم خود چه می‌کنید؟
اونها رو به قیمت پایین می‌فروشید؟
می‌گذارید گوشه انباری خاک بخوره ؟
می‌اندازید دور؟
کامپیوترهای ما ممکنه زود از رده خارج شوند و دیگه جواب‌گوی نیازهای ما نباشند.
شاید به نظرمون بیاد که واقعا این کامپیوترها بلااستفاده هستند.
اما همین کامپیوترها می‌تونن برای خیلی‌ها
برای خیلی از کودکان و نوجوانان
در مدارس مناطق محروم وسیله ای موثر باشند
موسسه ای وجود داره به نام
خیریه مهر گیتی

این موسسه خیریه کامپیوترهای دست دوم شما را تعمیر می کنه و به مدارس مناطق محروم می فرسته
شاید ایده تازه ای نباشه ولی یک فرصته برای شما !
........
شاید تصمیم گرفتید
کامپیوتر دسته‌دومی که داره خاک می‌خوره رو هدیه کنید
به بچه‌های مدرسه‌ای که یک جایی تو این کشور دارن در محرومیت زندگی می‌کنن.

بیماری ام‌اس

Posted: 25 Aug 2012 03:56 PM PDT



تا ۱۰ سال دیگر 'هر خانواده ایرانی یک مبتلا به ام‌اس خواهد داشت'
امیررضا عظیمی، دبیر علمی نهمین کنگره بین المللی ام اس که در تهران در حال برگزاری است، گفت: "طی ۱۰ سال آینده در هر خانواده ایرانی یک نفر به بیماری ام‌اس مبتلا خواهد شد.
به گزارش خبرگزاری مهر، آقای عظیمی گفت که شهرهای تهران و اصفهان بیشترین شیوع ابتلا به این بیماری را دارند.
به گفته این متخصص، کمبود ویتامین دی می‌تواند در ابتلا به این بیماری نقش داشته باشد و یکی از راه‌های پیشگیری از آن، جبران کمبود این ویتامین است.
آمار دقیقی از تعداد مبتلایان به این بیماری در ایران منتشر نشده است، اما بر اساس آخرین اطلاعات وزارت بهداشت، بیش از ۴۰ هزار نفر در ایران به بیماری ام‌اس مبتلا هستند.
این بیماری یکی از شایع‌ترین بیماری‌های سیستم اعصاب مرکزی (مغز و نخاع) است و در اثر تخریب غلاف میلین ایجاد می شود.
میلین غلافی است که فیبرهای عصبی را احاطه می کند و در انتقال سریع امواج عصبی نقش دارد.
در حالت طبیعی با وجود این غلاف امواج عصبی به سرعت منتقل می شود و این امر موجب توانایی بدن در ایجاد حرکات هماهنگ و موزون است.
در بیماری ام اس این غلاف عصبی به تدریج تخریب می شود و بدین ترتیب امواج عصبی از مغز به خوبی منتقل نمی شود.
دوست عزیزم با مراجعه به پزشک و انجام آزمایش ویتامین دی از وضعیت سلامت خود مطلع شوید.

پروفسور منوچهر جعفریان

Posted: 25 Aug 2012 03:53 PM PDT






پروفسور منوچهر جعفریان، متخصص و پژوهشگر برجسته علوم تغذیه بعد از 45 سال دوری، به وطن بازگشته و حاصل یافته‌های علمی و آزمایشگاهی این محقق که نتیجه 25 سال تلاش مستمر اوست با خود آورده.

یافته‌هایی که در ظاهر آنقدر ساده‌‌اند که عمل کردن به آنها شوخی به نظر می‌رسد.

او می‌گوید تغذیه صحیح عامل اصلی سلامت و عادت غذایی غلط که در میان ایرانیان تبدیل به یک فرهنگ شده علت اصلی بیماری‌هاست.

دنیا رژیم‌های لاغری را مردود می‌داند. غذاها ربطی به چاقی یا لاغری ندارد. تئوری«کم بخور لاغر شوی» هنوز در ایران رایج است اما این تئوری در دنیا رد شده. سوءتغذیه انسان را چاق می‌کند. در اثر سوءتغذیه‌ای که ما در ایران داریم، هورمون‌هایی در بدن ترشح می‌شود و این هورمون‌ها باعث چاقی یا لاغری می‌شوند. امروزه آن رژیم‌های غذایی که دیگر در اروپا و در دنیا هم رد شده سبب کوتاهی عمر، ریزش مو و سلب سلامتی می‌شود؛ زیرا بدن افراد در اثر این رژیم‌ها چربی‌های باوفا را از دست می‌دهند و این چربی‌ها دو ماه بعد با عنوان «یو‌یو افکت» برمی‌گردند.

»برای سلامتی‌تان بخندید؛ ببخشید؛ فراموش کنید دکتر جعفریان می‌گوید: «خندیدن، بخشیدن، فراموش کردن سه عامل مهم برای سلامت روح و روان است.

باید بیشتر از میوه‌جات و سبزیجات استفاده کنیم و از گوشت فاصله بگیریم. گوشت در تغذیه جهانی روز به روز بیشتر محکوم می‌شود. تمام دنیا به گیاه‌خواری برگشته است.

در کشورهای ژاپن، سوییس و آمریکا رویکرد غذایی به سمت گیاه‌خواری پیش می‌رود.

ما دو نوع تغذیه داریم: تغذیه جسم، تغذیه روح. تغذیه جسم نیاز به همان پنج ماده غذایی شامل پروتئین‌ها، کربوهیدرات‌ها، چربی‌ها، ویتامین‌ها و املاح است. تغذیه روح هم وابسته به پنج فاکتور است که شامل هدف‌دار بودن، اعتماد داشتن به دیگر انسان‌ها، اعتقاد، عشق و اراده است.

جالب است بدانید طبق یافته‌های معتبر پروفسور، فقدان هریک از این پنج عامل روحی جذب غذا را در جسم دچار مخاطره کرده و موجب سوءتغذیه و بیماری می‌شود.

دکتر جعفریان به‌سبک غلط طبخ در ایران اشاره کرده و می‌گوید:

«این طبخ غلط باعث شده سبوس و پوسته ارزشمند گندم یا برنج در ایران دور ریخته شود. با دور ریختن پوسته گندم و برنج با دست خود این پل را خراب می‌کنیم. اگر آب برنج آبکشی‌شده را به آزمایشگاه بفرستید، می‌بینید که سرشار از ویتامین ب1 است.

تمام املاح و نیاز بدن در پوست گندم است که این پوست جداسازی شده و در اختیار مرغ‌های خوشبخت قرار داده می‌شود. آرد سفید زندگی را کوتاه می‌کند. ما در فرآیند آزمایشی در آزمایشگاه دو دسته موش را انتخاب کردیم. به یک دسته آرد سفید دادیم. همه موش‌ها بعد از دو هفته مردند. اما به موش‌های دسته دوم در سالن دیگر گندم با سبوس داده شد بعد از دو هفته مشاهده کردیم همه می‌جهیدند. اینجا ثابت می‌شود که آرد سفید کشنده است. در کشور سوییس سبوس‌ گندم یا برنج در بسته‌های کوچک به قیمت یک فرانک فروخته می‌شود. در ایران مشاهده کردم که سبوس‌ها در کیسه‌های بزرگ مقابل نانوایی قرار دارد. با خود گفتم چه نانوای ثروتمندی... از او پرسیدم چند گرمی از این سبوس‌ها به من می‌دهید گفت: همه را بردارید. گفتم چه خوب من دیگر نمی‌روم سوییس. نانوا گفت: این کیسه را اینجا گذاشتیم که در زمستان از آن استفاده کنیم.زمستان خانم‌ها به خاطر لغزندگی زمین می‌خورند. ما این سبوس‌ها را کف زمین می‌پاشیم تا مردم زمین نخورند...

»سبوس بدن‌مان را چربی‌زدایی می‌کند او تاکید می‌کند: «اگر مردم بدانند سبوس در زندگی روزمره چه خاصیتی دارد هرگز این برخورد را با این ماده حیاتی نخواهند داشت.

سبوس چربی‌های اضافی را همراه صفرا می‌گیرد. و از سیستم گوارش جدا می‌کند.صفرا را به جای اول خود بازمی‌گرداند و چربی را دفع می‌کند. سبوس بخورید و بعد از سه هفته به آزمایشگاه بروید. خواهید دید که کلسترول شما چقدر پایین آمده است.سبوس را از نانوایی‌ها تهیه کنید و هر صبح در یک لیوان شیر حل کرده مصرف کنید. بهترین سبوس در پوست سیب است که سرشار از پکتین است و اجازه نمی‌دهد علاوه بر چربی املاح خطرناک مثل سرب و جیوه در بدن باقی بماند.

»«سه» عاملی که عمر را کوتاه می‌کند: به گفته پروفسور اثبات شده که چاقی، بی‌خوابی، و ناامیدی سه عاملی هستند که عمر را کوتاه می‌کنند.

او در پایان تاکید می‌کند: «اگر می‌خواهید 120 سال عمر کنید و سالم بمانید، شب‌ها غذای پختنی نخورید.

پنج عضو بدن هرگز نمی‌خوابند: مغز، قلب، ریه، کبد، کلیه‌ها.

یک ماه از سال روزها روزه می‌گیرید. یازده ماه از سال را هم شب‌ها روزه بگیرید و تاثیر آن را در سلامتی ببینید.سعی کنید ساعت شش عصر به بعد چیزی نخورید. عصرانه بخورید. وعده غذایی سنگین برای شام باعث می‌شود قلب با فشار بیشتری خون را پمپاژ کند و اعضایی که در طول شب باید استراحت کنند مجبور به کار باشند.

به علایق یکدیگر احترام بگذاریم ...

Posted: 25 Aug 2012 03:41 PM PDT





بعضی اوقات وقتی یک نفر درباره علایق یا طرز تفکر خودش با ما صحبت می کنه خیلی راحت عقاید اون رو زیر سؤال می بریم و خیلی راحت طرز تفکرش رو به تمسخر میگیریم .

همیشه باید در نظر بگیریم که برای هر شخصی یک زاویه از زندگی دارای اهمیته یعنی دلیل نمیشه که چون من شخصی هستم که برای مسائل فنی اهمیت خاصی قائل میشم پس باید همه همین نظر رو داشته باشن و به افرادی که به هنر علاقه دارن احترام نذارم.

باید همیشه در نظر داشته باشیم اگر جامعه ماجامعه موفقیه چون تمام عناصر موفقیت رو یکجا داره یعنی هم هنرمند داره هم مهندس هم پزشک هم نانوا … بنابراین هر شخصی با هر سلیقه و علاقه ای در هر زمینه محترمه . البته فرد مقابل هم باید در نظر بگیره که بعضی اوقات دلیل نمیشه که چون انجام این کار یا فلان مسئله برای اون خیلی مهمه پس باید برای همه مهم باشه.چرا؟

چون همه از تمام زوایای اون مهم اطلاع کافی ندارن به همین خاطر ممکنه که در حد و اندازه خودش برای اون اهمیت قائل نشن. اون وقت شخص مقابل ناراحت میشه . خوب این کاملاً طبیعیه که هر کدوم از ماها در یک زمینه یا حداکثر چند زمینه محدود تخصص لازم رو داریم و امکان نداره شخصی در همه زمینه ها خبره باشه به همین خاطر کار یا نظری که برای یک شخص میتونه خیلی مهم و حیاتی باشه برای شخص دیگه می تونه کم اهمیت و ناچیز باشه.

بعضی مواقع هم در یک برهه ای از زمان یک سری مسائل برای ما خیلی اهمیت دارن بعد که به مرور ، زمان میگذره و اون مسائل برای ما عادی میشن وقتی می بینیم شخص دیگه ای برای اون مسائل اهمیت خاصی قائل میشه اون رو به تمسخر می گیریم و اون مسائل رو ساده و پیش پا افتاده تلقی می کنیم در حالیکه باید همیشه در نظر داشته باشیم که یک روزی حفظ کردن جدول ضرب برای ما هم یک امر خیلی مهم بود.

پس همیشه به علایق همدیگه احترام بذاریم و قبل از هر نوع قضاوت و تصمیم گیری در این رابطه کمی خودمون رو جای شخص مقابل بگذاریم و ببینیم اگه همین رفتار رو در مقابل ما انجام میدادن چه حسی بهمون دست میداد اگر حس خوشایندی بود اون وقت اجراش کنیم.

براي بهترين دوستانم

Posted: 25 Aug 2012 03:40 PM PDT






مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر.
اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.
هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی داني.
یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.
هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.
از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.
در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن.
وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو: "برای چه می خواهید بدانید؟"
هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.
هیچوقت پایان فیلم ها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن.
وقتی احساس خستگی می کنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت را بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپوش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره بدست آورده ای.
هرگز پیش از سخنرانی غذای سنگین نخور.
راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن.
هیچوقت از بازار کهنه فروشها وسیله برقی نخر.
شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد.
سعی کن از آن افرادی نباشی که می گویند : " آماده، هدف، آتش "
هر وقت فرصت کردی دست فرزندانت را در دست بگیر. به زودی زمانی خواهد رسید که او اجازه این کار را به تو نخواهد داد.
چتری با رنگ روشن بخر. پیدا کردنش در میان چتر های مشکی آسان است و به روزهای غمگین بارانی شادی و نشاط می بخشد.
وقتی کت و شلوار تیره به تن داری شیرینی شکری نخور.
هیچوقت در محل کار درمورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن.
وقتی در راه مسافرت، هنگام ناهار به شهری می رسی رستورانی را که در میدان شهر است انتخاب کن.
در حمام آواز بخوان.
در روز تولدت درختی بکار.
طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند.
بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر.
فقط آن کتابهایی را امانت بده که از نداشتن شان ناراحت نمی شوی.
ساعتت را پنج دقیقه جلوتر تنظیم کن.
هنگام بازی با بچه ها بگذار تا آنها برنده شوند.
شیر کم چرب بنوش.
هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد.
فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.
از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس.
فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنند

اصل قورباغه اي

Posted: 25 Aug 2012 03:38 PM PDT



اگر يک قورباغه تيزهوش وشاد را برداريد وداخل يک ظرف آب جوش بيندازيد قورباغه چه کار مي کند؟

بيرون مي پرد!درواقع قورباغه فورا به اين نتيجه مي رسد که لذتي در کار نيست وبايد برود!

حالا اگر همين قورباغه يا يکي از فاميلهايش را برداريد وداخل يک ظرف آب سرد بيندازيد وبعد ظرف را روي اجاق بگذاريد وبتدريج به آن حرارت بدهيد قورباغه چه کار مي کند؟
استراحت ميکند...چند دقيقه بعد به خودش مي گويد:ظاهرا آب گرم شده است وتا چشم به هم بزنيد يک قورباغه آب پز آماده است.

نتيجه اخلاقي داستان!

زندگي به تدريج اتفاق مي افتد.ماهم مي توانيم مثل قورباغه داستانمان ابلهي کنيم وبه گرمای تدریجی آب عادت کنیم و وقت را از دست بدهيم وناگهان ببينيم که کار از کار گذشته است .همه ما بايد نسبت به جريانات زندگي مان آگاه وبيدار باشيم.

سوال؟
اگر فردا صبح از خواب بيدار شويد وببينيد که بيست کيلو چاق شده ايد نگران نمي شويد؟
البته که مي شويد!سراسيمه به بيمارستان تلفن مي زنيد :الو ،اورژانس ،کمک،کمک ،من چاق شده ام !
اما اگر همين اتفاق به تدريج رخ بدهد، يک کيلو اين ماه،يک کيلو ماه آينده و...آيا بازهم همين عکس العمل را نشان مي دهيد؟نه!با بي خيالي از کنارش مي گذريد.
براي کساني که ورشکسته مي شوند ،اضافه وزن مي آورند يا طلاق ميگيرند يا آخر ترم مشروط مي شوند! اين حوادث دفعتا اتفاق نمي افتد يک ذره امروز،يک ذره فردا وسر انجام يک روز هم انفجار و سپس مي پرسيم :چرا اين اتفاق افتاد؟
زندگي ماهيت انبار شوندگي دارد.هر اتفاقي به اتفاق ديگر افزوده مي شود، مثل قطره هاي آب که صخره هاي سنگي را مي فرسايد.

اصل قورباغه اي به ما هشدار مي دهد که مراقب شرایطی که به آن عادت می کنید باشيد!

ما بايد هر روز اين پرسش را براي خود مطرح کنيم :به کجا دارم مي روم؟آيا من سالمتر، مناسبتر، شادتر وثروتمندتر از سال گذشته ام هستم؟ واگر پاسخ منفي است بي درنگ بايد در کارهاي خود تجديد نظر کنيم.

خلاصه کلام

شايد اين نکته رعب انگيز باشد اما واقعيت اين است که هيچ ثباتي در کار نيست يا بايد به جلو پيش برويد يا بلغزيد وپايين بيفتيد.

برگرفته از کتاب ارزشمند آخرين راز شاد زيستن
نوشته آندره متيوس

کریم باستانی

Posted: 25 Aug 2012 03:32 PM PDT




تا به حال به این اندیشیده اید که چرا هرگز در هیچ گزارش یا رسانه خارجی در مورد اینکه بستنی ، این لیسیدنی پرطرفدار، در کجا و توسط چه کسی ساخته شد هیچ حرفی به میان نیامده ؟! جواب این سوال در کتاب `مردم دوران مشروطه` در قفسه های خاک گرفته کتابخانه ملی موجود است که نیز افتخار دیگری است برای ما ایرانیان .
داستان از اینجا شروع میشه که فردی به نام کریم باستانی ملقب به کریم یخ فروش پسر جوانی از شهر ری در بازار آن زمان (خیابان جمهوری امروز) بساط یخ فروشی داشت . یکی از مشتریان غالبا دائمی کریم کارمندان سفارت انگلستان در همان حوالی بودند . این مواجهه هر روزه کارمندان با کریم رابطه صمیمانه را بین آنها پدید آورد . کارمندان برای کریم که انگلیسی بلد نبود نام کریم یخی یا همان به گفته خودشان آیس کریم را برگزیدند . در اواسط درگیریهای دوران مشروطیت کریم برای جلب بیشتر مشتری اقدام به پخش یخ در بهشت مبادرت ورزید . و در همین دوران و برای اولین بار با مخلوط کردن شیر و یخ و زرده تخمه مرغ و گلاب و شیره ملایر اولین بستنی تاریخ بشریت را ساخت. که مورد استقبال اهالی بازار و همسر سفیر انگلیس قرار گرفت مغازه ای در همان حوالی توسط سفیر انگلیس به کریم اهدا شد که بر سر در آن به زبان انگلیسی اسم فامیل کریم ( باستانی ) bastani نوشته شده بود که ایرانی ها به اشتباه بستنی می خواندند . در زمان افتتاح فروشگاه سفیر انگلیس با گفتن :
we name it after you
اسم محصول را به احترام کریم آیس کریم گذارد
میرزا حسن‌خان مستوفی , مستوفی‌الممالک دوران مشروطیت ، در کتاب خاطراتش مینویسد این پدرسگ ( کریم باستانی ) لیسیدنیی ساخته است از سردابهای یزد سردتر ، از لب یار شیرین تر، از پنبه خراسان نرمتر. سالها بعد کریم با یکی کارمندان سفارت انگلیس به نام الیزابت بسکین رابینز ازدواج کرده و به انگستان و بعد از آن به امریکا مهاجرت میکند .



داستان بسیار زیبا درس زندگی از یک دختر ۷ ساله

Posted: 25 Aug 2012 07:59 AM PDT

امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! اگه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه .


پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه
میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در
افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و… خلاصه فریاد میزدم
که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی
رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید…

منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی
هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که
دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم:
بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی
میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و … دخترک ترسید و کمی عقب رفت! رنگش
پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ...ت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه
زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!

...ت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت:
آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونورخیابونه گل میفروشه!
این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین
قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره
..

دیگه نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟!
حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش
بهم زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده های
غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!

یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش
که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! … اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!

تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون
حتی بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه! چه
قدرتمند بود!

همیشه مواظب باشید با کی درگیر میشید! ممکنه خیلی قوی باشه و بد جور کتک بخورید که حتی نتونید دیگه به این سادگیا روبراه بشین …

داستان پند آموز پیرمرد بدهکار و دخترش

Posted: 25 Aug 2012 07:56 AM PDT

روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود ، پس می داد . کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند …



وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی
تواند پول او را پس بدهد ، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز
ازدواج کند بدهی او را می بخشد ! دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و
پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت : اصلا یک کاری
می کنیم ، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می
اندازم ، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد . اگر
سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر
سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز
بخشیده می شود ، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان
برود .
این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود .
در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت . دختر که چشمان تیزبینی
داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت ! ولی
چیزی نگفت !
سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.
تصور کنید اگر شما آنجا بودید چه کار می کردید ؟ چه توصیه ای برای آن دختر داشتید ؟
اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد :
۱ – دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند .
۲ – هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است .
۳ – یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کند تا پدرش به زندان نیفتد !
لحظه ای به این شرایط فکر کنید . . .
هدف این حکایت ارزیابی تفاوت بین تفکر منطقی و تفکری است که اصطلاحا جنبی نامیده می شود .
معضل این دختر جوان را نمی توان با تفکر منطقی حل کرد .
به نتایج هر یک از این سه گزینه فکر کنید، اگر شما بودید چه کار می کردید ؟!
و این کاری است که آن دختر زیرک انجام داد :
دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و
با ناشی بازی ، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود ، وانمود کرد که از دستش
لغزیده و به زمین افتاده . پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های
دیگر غیر ممکن بود .
در همین لحظه دخترک گفت : آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم ! اما مهم نیست .
اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که
از دست من افتاد چه رنگی بوده است ! و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه
بود ، پس باید طبق قرار آن سنگریزه سفید باشد . آن پیرمرد هم نتوانست به
حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر
نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است . نتیجه ای که ۱۰۰ درصد به
نفع آنها بود .



۱ – همیشه یک راه حل برای مشکلات پیچیده وجود دارد .
۲ – این حقیقت دارد که ما همیشه از زاویه خوب به مسایل نگاه نمی کنیم .
۳ – هفته شما می تواند سرشار از افکار و ایده های مثبت و تصمیم های عاقلانه باشد .

داستان زن نگرفتن ملا نصر الدین

Posted: 25 Aug 2012 07:53 AM PDT

روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟

ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم…

دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟

ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری
آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود
!!!

به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ، چون زیبا نبود…

ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ،
خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم …!

دوستش کنجکاوانه پرسید : دیگه چرا ؟

ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم !!!

هیچ کس کامل نیست!

داستان جالب قصر با شکوه پادشاه

Posted: 25 Aug 2012 07:51 AM PDT



در افسانه های شرقی قدیم آمده است که یکی
از پادشاهان بزرگ برای جاودانه کردن نام و پادشاهی خود تصمیم گرفت که قصری
باشکوه بسازد که در دنیا بی نظیر باشد و تالار اصلی آن در عین شکوه و بزرگی
و عظمت ستونی نداشته باشد !!!



اما پس از سالها و کار وتلاش و محاسبه ،
کسی از عهده ساخت سقف تالار اصلی بر نیامد و معماران مدعی زیادی بر سر این
کار جان خود را از دست دادند تا اینکه ناکامی پادشاه او را به شدت افسرده و
خشمگین ساخت و دست آخر معلوم شد که معمار زبر دست و افسانه ای به نام
سنمار وجود دارد که این کار از عهده او بر می آید …

و بالاخره او را یافتند و کار را به او
سپردند و او طرحی نو در انداخت و کاخ افسانه ای خورنق را تا زیر سقف بالا
برد و اعجاب و تحسین همگان را برانگیخت اما درست وقتی که دیواره ها به زیر
سقف رسید سنمار ناپدید شد و کار اتمام قصر خورنق نیمه کار ماند …

مدتها پی او گشتند ولی اثری از او نجستند و پادشاه خشمگین و ناکام دستور دستگیری و محاکمه و مرگ او را صادر کرد تا پس از هفت سال دوباره سر و کله سنمار پیدا شد .



او که با پای خود امده بود دست بسته و
در غل و زنجیر به حضور پادشاه آورده شد و شاه دستور داد او را به قتل
برسانند اما سنمار درخواست کرد قبل از مرگ به حرفهای او گوش کنند و توضیح
داد که علت ناکامی معماران قبلی در برافراشتن سقف تالار بی ستون این بوده
است که زمین به دلیل فشار دیواره ها و عوارض طبیعی نشست می کند و اگر پس از
بالا رفتن دیواره بلافاصله سقف ساخته شود به دلیل نشست زمین بعدا سقف نیز
ترک خورد و فرو می ریزد و قصر جاودانه نخواهد شد…

پس لازم بود مدت هفت سال سپری شود تا زمین و
دیواره ها نهایت افت و نشست خود را داشته باشند تا هنگام ساخت سقف که
موعدش همین حالا است مشکلی پیش نیاید و اگر من در همان موقع این موضوع را
به شما می گفتم حمل بر ناتوانی من می کردید و من نیز به سرنوشت دیگر
معماران ناکام به کام مرگ می رفتم …

پادشاه و وزیران به هوش و ذکاوت او آفرین
گفتند و ادامه کار را با پاداش بزرگتری به او سپردند و سنمار ظرف یک سال
قصر خورنق را اتمام و آماده افتتاح نمود .

مراسم باشکوهی برای افتتاح قصر در نظر گرفته شد و شخصیتهای بزرگ سیاسی آن عصر و سرزمینهای همسایه نیز به جشن دعوت شدند و سنمار
با شور و اشتیاق فراون تالارها و سرسراها واطاقها و راهروها و طبقات و
پلکانها و ایوانها و چشم اندازهای زیبا و اسرار امیز قصر را به پادشاه و
هیات همراه نشان میداد و دست آخر پادشاه را به یک اطاق کوچک مخفی برد و
رازی را با در میان گذاشت و به دیواری اشاره کرد و تکه اجری را نشان داد و
گفت : کل بنای این قصر به این یک آجر متکی است که اگر آنرا از جای خود در
آوری کل قصر به تدریج و آرامی ظرف مدت یک ساعت فرو میریزد و این کار برای
این کردم که اگر یک روز کشورت به دست بیگانگان افتاد نتوانند این قصر
افسانه ای را تملک کنند شاه خیلی خیلی خوشحال شد و از سر شگفتی سنمار به
خاطر هنر و هوش و درایتش تحسین کرد و به او وعده پاداشی بزرگ داد و گفت این
راز را باکسی در میان نگذار …

تا اینکه در روز موعود قرار شد پاداش سنمار
معمار را بدهد . او را با تشریفات تمام به بالاترین ایوان قصر بردند و در
برابر چشم تماشا گران دستور داد به پایین پرتابش کنند تا بمیرد!!!

سنمار در آخرین لحظات حیات خود به چشمان پادشاه نگاه کرد و با زبان بی زبانی پرسید چرا ؟؟؟!!!

و پادشاه گفت برای اینکه جز من کسی راز
جاودانگی و فنای قصر نداند و با این جمله او را به پایین پرتاب کرده و راز
را برای همیشه از همه مخفی نگاه داشت…!

داستان کوتاه و خواندنی(ناپلئون)

Posted: 25 Aug 2012 07:44 AM PDT

به هنگام اشغال روسیه توسط ناپلئون دسته ای از سربازان وی ، درگیر جنگ
شدیدی در یکی از شهر های کوچک آن سرزمین زمستان های بی پایان بودند که
ناپلئون به طور تصادفی ، از سربازان خود جدا افتاد . گروهی از قزاق های
روس، ناپلئون را شناسایی کرده و تا انتهای یک خیابان پیچ در پیچ او را
تعقیب کردند . ناپلئون برای نجات جان خود به مغازه ی پوست فروشی ، در
انتهای کوچه ی بن بستی پناه برد . او وارد مغازه شد و نفس نفس زنان و
التماس کنان فریاد زد : خواهش می کنم جان من در خطر است ، نجاتم دهید . کجا
می توانم پنهان شوم ؟

پوست فروش پاسخ داد عجله کنید . اون گوشه زیر اون پوست ها قایم شوید و
ناپلئون را زیر انبوهی از پوست ها پنهان کرد . پس از این کار بلا فاصله
قزاق های روسی از راه رسیدند و فریاد زدند : او کجاست ؟ ما دیدیم که وارد
این مغازه شد . علی رغم اعتراض پوست فروش قزاق ها تمام مغازه را گشتند ولی
او را پیدا نکردند و با نا امیدی از آنجا رفتند. مدتی بعد ناپلئون از زیر
پوست ها بیرون خزید و درست در همان لحظه سربازان او از راه رسیدند .

پوست فروش به طرف ناپلئون برگشت و پرسید : باید ببخشید که از مرد بزرگی
چون شما چنین سوالی می کنم اما واقعا می خواستم بدونم که زیر آن پوست ها با
اطلاع از این که شاید آخرین لحظات زندگی تان باشد چه احساسی داشتید ؟
ناپلئون تا حد امکان قامتش را راست کرد و خشمگینانه فریاد کشید : با چه
جراتی از من یعنی اپراطور فرانسه چنین سوالی می پرسی؟

محافظین این مرد گستاخ را بیرون ببرید، چشم هایش را بسته و اعدامش کنید.
خود من شخصا فرمان آتش را صادر می کنم . سربازان پوست فروش بخت برگشته را
به زور بیرون برده و در کنار دیوار با چشم های بسته قرار دادند . مرد
بیچاره چیزی نمیدید ولی صدای صف آرایی سربازان و تفنگ های آنان که برای
شلیک آماده می شدند را می شنید و به وضوح لرزش زانوان خود را حس می کرد .
سپس صدای ناپلئون را شنید که گلویش را صاف کرد و با خونسردی گفت : آماده
….. هدف …..

با اطمینان از این که لحظاتی دیگر این احساسات را هم نخواهد داشت، احساس
عجیبی سراسر وجودش را فرا گرفت و به صورت قطرات اشکی از گونه هایش سرازیر
شد. سکوتی طولانی و سپس صدای قدم هایی که به سویش روانه میشد… ناگهان چشم
بند او باز شد. او که از تابش یکباره ی آفتاب قدرت دید کاملی نداشت ، در
مقابل خود چشمان نافذ ناپلئون را دید که ژرف و پر نفوذ به چشمان او می
نگریست.

سپس ناپلئون به آرامی گفت : حالا فهمیدی که چه احساسی داشتم؟

طرز تهیه ی تخم مرغ سوخاری

Posted: 25 Aug 2012 06:06 AM PDT

مواد لازم :
تخم مرغ بزرگ ۷ عدد
روغن زیتون ۲ قاشق غذاخوری
پیاز خرد شده ۱ عدد
هویج رنده شده ۲۵۰ گرم
خرده نان سبوس دار خشک شده ۲۰۰ گرم
بادام هندی بو داده کاملاً خرد شده ۸۵ گرم
نمک و فلفل به مقدار لازم

روش تهیه:
* تخم‌مرغ‌ها را داخل آب سرد بریزید و آن را روی حرارت قرار دهید تا آب
شروع به جوشیدن کند. بعد از این که تخم مرغ‌ها ۵ دقیقه در آب جوشیدند،
آن‌ها را بیرون بیاورید و سریع در آب سرد قرار دهید تا خنک شوند. سپس با
دقت پوست آن‌ها را جدا کنید.
* طی مدتی که تخم مرغ‌ها سرد می‌شوند، روغن را داغ کنید و پیاز را ۵ دقیقه
در آن تفت دهید. سپس هویج را اضافه کنید و حدود ۱۰ دقیقه یا بیشتر هویج را
روی حرارت نگاه دارید تا کاملاً نرم شود. سپس پودر کاری را اضافه کنید و
بگذارید چند دقیقه‌ای بیشتر روی حرارت باقی بمانند.
* بعد از برداشتن آن‌ها از روی حرارت، خرده نان را بیفزایید و خوب به هم
بزنید. وقتی مواد سرد شدند، تخم مرغ باقیمانده را در ظرف جداگانه‌ای خوب
بزنید و به سایر مواد اضافه کنید. با چاشنی‌های دلخواه خود، طعم آن را طبق
ذائقه خود تنظیم کنید.
* مواد را به شش قسمت تقسیم نمایید و با دست آن‌ها را صاف و یکدست کنید.
برای اینکه تخم مرغ به دستانتان نچسبد، دستان خود را مرطوب کنید و یا با
چند قطره روغن آفتابگردان، چرب نمایید.
* با مواد، تمام اطراف تخم مرغ را بپوشانید. اگر مواد را خوب فشار دهید
آن‌ها کاملاً به دیواره تخم مرغ‌ها می‌چسبند. سپس تخم مرغ‌های پوشیده شده
را داخل ظرف بادام هندی بغلتانید. غلتاندن تخم مرغ‌ها در آرد سبب می‌شود
مواد بهتر اطراف تخم مرغ‌ها بچسبند.
* تخم مرغ‌ها را می‌توانید به مدت یک شب در یخچال نگه داری کنید.
* برای پخت تخم مرغ‌ها، آن‌ها را به مدت ۱۵ الی ۲۰ دقیقه داخل فر با دمای
۱۹۰ درجه سانتی‌گراد قرار دهید. سپس آن‌ها را بیرون بیاورید و وقتی سرد
شدند، با چاقوی تیز از وسط، نصف کنید. غذا آماده سرو است.
نوش جان بفرمایید!





آیشواریا رای به دلیل چاقی زیاد، زیبایی اش را از دست داده است! + عکس

Posted: 25 Aug 2012 05:55 AM PDT







آیشواریا رای که این روزها مادر شدن را نیز تجربه می کند، هنوز نتوانسته است به وزن ایده آل خود برسد …



او سرگرم نگهداری از فرزندش است و کمتر فرصت انجام دادن تمرینات ورزشی خود است به همین جهت دچار اضافه وزن زیادی شده است.

در بسیاری از سایت های کشور هند، هوادارانش از وی درخواست کرده اند که
تلاش خود را برای به دست آوردن فرم ایده آلش انجام داده و مانند گذشته به
عنوان تک ستاره زن سینمای هند بدرخشد! چرا که آنها معتقدند وی زیبایی گذشته
اش را ندارد.







نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

آگاهی، تنها راه رسیدن به آزادیست. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی

خبرنامه

کتاب سیصد جمله و بازار سنتی کتاب ایران در پایان راه